-
آرزوی من
چهارشنبه 28 خرداد 1393 12:21
آرزوی من این است.... آرزوی من این است که دو روز طولانی... در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی. آرزوی من این است یا شوی فراموشم... یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم. آرزوی من این است که تو مثل یک سایه... سرپناه من باشی لحظه تَر گریه. آرزوی من این است نرم و عاشق و ساده.... همسفر شوی با من در سکوت یک جاده. آرزوی من این است...
-
غم توی عشق نباید معنی شه
چهارشنبه 28 خرداد 1393 09:19
چشمامو بستمو هم دست بچپگیم از راهی رد شدم که به تو می رسید تو این شب سپید جز تو که عاشقی کی اشکامو شمرد کی بغضمو شنید تو جزر و مد ماه زل می زنم به تو دریا رو با چشات هم سطح میکنم تو نقش اول این عاشقونه ای من با تو گیشه ها رو فتح میکنم . . نبض منو بگیر تا حس کنی تبو من موندم و شبو چشمای روشنت ما میرسیم به هم هر جوری که...
-
اینبار هرگز نمی خواستم بیدار شوم
چهارشنبه 28 خرداد 1393 09:02
دیروز هوای دلم بارانی بود عجب هوای دل انگیز و عاشقانه ای بود عجب باران پاکی شدتش به حدی بود که همه غمهای دلم را شست و همه ناامیدی هایم را به امید مبدل کرد و آنقدر زلال بود که می شد در انتهای آن عکس تو را دید دیروز هوای دلم گرفته بود برق عشق در آسمانش غوغایی به پا کرده بود که مپرس شوری که مپرس شعفی که مپرس آسمان دلم...
-
بگذار اعتراف کنم
سهشنبه 27 خرداد 1393 11:59
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده ... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن...
-
ای کاش به بستان خبر از نار نبود
دوشنبه 26 خرداد 1393 10:13
هوای دیدنت دل را ربوده و هوای شنیدنت هوش از سمع برده و سودای گریختن از تو هرگز به وصال نخواهد رسید. دل اسیر نگاهت و جان در بند کمندت گرفتارند شبنم و ژاله بستان خبری از تو ندادند و من منتظر بارانم شاید خبری شود . منتظر سیلابم شاید مرا با خود ببرد و عشقت را در یادم زنده و زنده تر کند . اما افسوس که تیغ تیز زمان جگرم را...
-
تو در عین ناباوری، او را برگزیدی
دوشنبه 26 خرداد 1393 10:08
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می زییم، سرد و بارانی است. ای....، ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم... تو را با دنیایی حسرت به او خواهم...
-
هر روز دلم برایت تنگ می شود
دوشنبه 26 خرداد 1393 01:01
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر. من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور؛ در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد. من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و...
-
مرا تنها مگذار
دوشنبه 26 خرداد 1393 00:37
بی تو آسمان زیبا نیست و راه رفتن ابرها به راه رفتن مردگانی می ماند که از خوابی دیر برخاسته اند . بی تو کتابها بسته می مانند و قلمها نای نوشتن ندارند. بی تو هیچ جاده ای به طرف افقهای روشن نمی رود و هیچ جنگلی به فکرسبز شدن و بالیدن نمی افتد و هیچ پرنده ای بالهایش را برای پرواز آرایش نمی کند . مرا تنها مگذار ! نمی خواهم...
-
همین یک امشب را بگذار نقش بازی کنم
دوشنبه 26 خرداد 1393 00:29
امشب دلم میخواهد به کسی بگویم'' دوستت دارم.''تو نهراس و آنکس باش.بگذار با هر آنچه در توان دارم همین امشب به تو ثابت کنم که دوستت دارم.بگذار برایت نقش آن دلباخته ای را بازی کنم که لحظه ای دور از محبوب خویش زندگی را نمیتواند.بگذار همچون معشوقی که برای وصال معشوقش جان میدهد برایت جان دهم.تو را ستایش کنم .بگذار در تاریکی...
-
من آن شدم که می بینی
دوشنبه 26 خرداد 1393 00:24
اینبار صدای ساعت عشق طنینی به غایت محکم دارد انگار دل وصله دار من را از جا کند انگار صدای پای تو را می شنوم انگار ترنم باران مهرت دیگر لالایی دلنواز نیست دیگر هیجانی است کوبنده که قلب را از جای می کند صد روز صدایت می کنم صد شب نگاهت می کنم شاید تو باشی آن که من صد بار آن را خوانده ام واما امشب در دل طوفانی است که راه...
-
مرا ببخش،مجنون خوبی برایت نبودم ...
یکشنبه 25 خرداد 1393 14:42
زیبای من سلام مهنازم از دیار عشق به تو نامه می نویسم! اینجا همه پروانه ها در شعله شمع عاشقانه سوخته اند بلبلان در کنار گل پژمرده شان آرام خوابیده اند ماه تمام شب را به دنبال خورشید میگردد ... عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی! این حرف را روزی که مرا با کلام خویش مسحور...
-
برای قاصدک گلم
یکشنبه 25 خرداد 1393 07:49
هواللطیف چه زیباست ، سیاهی شب با تمام سکوت و ظلمتش آنگاه که می دانی سپیده دمی در راه است؛ عزیزتر از جانم! مهناز نازنینم! سلام،سلامی به گرمی احساس دل عاشق! سلامی به روشنی نیاز وصال یک عاشق! سلامی به زیبایی عطر دل انگیز حضور پاک تو! عزیز دلم؛تاکنون بارها و بارها برایت نوشته ام و در تمام طول این مدت آشنایی به یاری قلم،...
-
تقدیم به تو که بهانه اشک و لبخندمی
شنبه 24 خرداد 1393 23:32
نثری زیبا که تار وپود زندگیم را تحت تاثیر خودش قرار داد متنی که مهنازم(بهانه زندگیم،عشقم،خانمم،همه کسم،...) برایم ارسال کرده بود و به دلیل قطعی مکرر اینترنت، با تاخیر اینجا قرار دادم: هر آنچه که شور بود و مستی و غوغا به پایان رسید و اینک سهم من از تو سکوت سردی ست خیره به پنجره پشت میز کارم همانجاکه تمام عاشقانه های...
-
گل صورتی زیبایم
شنبه 24 خرداد 1393 11:20
تو اصلا ... اصلا چه کسی به تو چنین حقی داده است؟!چطور میتوانی اینچنین باشی؟ نه..اصلا نمی شود ! فقط کافی ست خبری هر چند کوتاه از اداره شما یا دیارتان بشنوم..عکسی، فیلمی .. در تمامش،چشمم می چرخد . می گرد تا تو را بیاید..هی و هی و هی زیر لبم می گویم ! پس مهناز کجای این عکس، این فیلم..می باشد!کاش می آمد و یک نظر روی...
-
زندگی همینه
پنجشنبه 22 خرداد 1393 07:25
ﭼـــﻪ ﺣﺴــــﻪ ﺧﻮﺑﯿــﻪ ﺷـــﺒﺎ ﻣﻮﻗـــﻊ ﺧــــﻮﺍﺏ عشقـــت بغـــل کنـــی ﺑﺎ ﻣﻮﻫــــﺎش ﺑﺎﺯﯼ کنـــی ﭼﺸﻤــــﺎشو ﺑﺒﻮﺳـــﯽ آﺭﻭﻡ آﺭﻭﻡ ﺗـــﻮ ﺑﻐـــﻠﺖ ﺧﻮﺍﺑـــﺶ ﺑﮕﯿـــﺮﻩ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻫﻨـــﻮﺯ ﺑﯿــــﺪﺍﺭﯼ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘــــﻂ ﻧﮕــﺎﺵ ﮐﻨـــﯽ ﻫﻤﯿﻨــــﻄﻮﺭﯼ ﮐـــﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﮕـــﺎﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨـــﯽ ﺍﺷﮑـــﺎﺕ ﺳـــﺮﺍﺯﯾﺮ ﺑﺸـــﻪ ﺗـــﻮ ﺩﻟـــﺖ ﭘﯿـــﺶ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑﮕـــﯽ...
-
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺷﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺖ ...
چهارشنبه 21 خرداد 1393 10:53
قانون جاذبه را سیب کشف کرد وقتی آدم برای حوایش بهشت را هم فروخت ! سلام تجلی الله جمیل و یحب الجمال صبحت بخیر آرامش این روزهای پر دردم؛حالت چطوره شقایق بوستان الهی؟اینقدرا ندیدمت،صداتو نشنیدم .... که سوی دیدگان پر گناهم کم کم داره به خاموشی می گراید.هر کسی آرزویی داره و این روزها آرزوی من شده برگشت به سال گذشته است و...
-
چراهای کفر آمیز
سهشنبه 20 خرداد 1393 09:13
سلام ترجمان آیه ی .. و من آیاته ان خلق من انفسکم ازواجا لتسکنو الیها و جعل موده ورحمه ؛صبح آخرین روزهای بهاریت بخیر عزیزتر از جان و هستی من. فدای وجود نازنینت بشه قاسم که بخاطر عشقت از دنیادست کشیده و آوارگی و نکبت رو به قرار و آسایش ترجیح داده تا روزی حتی برای مرگش خانمش را بر بالینش ببیند. روزی که دعای شب و روز و...
-
تو پاکی و لایق زندگی خوب اما من سزاوار این زندگی جهنمی
دوشنبه 19 خرداد 1393 16:51
اول از همه، اول تر ا ز همه ی چیزهایی که میخوام بگم بهت ! اصلا... . . میخواستم بیام حرف آخرمو اول بزنم...من میخوام تو رو واقعا ببینم، نه توی ذهن بیمارم، بیرون ! نمیخوام فقط حست کنم...نمیخوام چشمام رو ببندم جایی که تو هستی و گرمات رو حس کنم، میخوام با چشمهای باز ببنیمت، اصلا بذار این مردم بگن این پسره اسکیزوفرنی داره...
-
بهار خیلی غم انگیز امسالم،مهنازی جونم
دوشنبه 19 خرداد 1393 15:55
سلام آرزوی به یاد موندنی خوبی؟خوش می گذره؟دیگه اصلا نمی گی زنده اس،چه خاکی به سرش می گیره این روزا،.... دیشب نمی تونستم بخوابم، نفسم بالا نمی اومد، بازم این اتفاقات مسخره باعث شده اینطوری شم دوباره، اما خوب ِ خوبم هااا، یه وقت نگرانم نشی، نبینم چشمهای رنگ ِ شبت پر از نگرانی باشه هااا، خب؟ رفتی خونه تو تعطیلات؟ امشب...
-
کسی که عاشقه هرگز به کس دیگه ای نمیتونه فکر کنه
دوشنبه 19 خرداد 1393 10:11
سلام مهنازی ببخش این روزا برات زیاد نامه می نویسم !!! چند روزه که بدجور چشمام می سوزه، بعدش هی همه چیز ... باعث میشه که برات بنویسم !! امروز، اسدی رو دیدم !:( برگشت به من گفتش که تو ازدواج میکنی ... باور کن مهنازی اصلا برام مهم نبود این حرفش، خب همه میگن، بذار هر چی میخوان بگن به من چه، به عشقمون چه؟ ! اما...
-
سلام به معشوقه ی یکتایم،مهناز خانم
شنبه 17 خرداد 1393 04:29
سلام عززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززیزم صبح خانم جانم بخیر خوبی عزیزتر از جانم؟تعطیلات خوش گذشت؟کجاها رفتی؟چه کارا کردی؟فدات بشم الهی روزها همانگونه می گذرند که قبلا هم گفته بودم، بی تو و با یاد ِ تو، پسرکی چند صباحی پیش بین دو انتخاب ِ کسی که دوسش دارد و کسی که معشوقه اش است، اولی...
-
من و مهربانترین معشوقه دنیا
پنجشنبه 15 خرداد 1393 15:05
به هنگام مواجهه با مهنازم می خواستم ظاهرم آراسته و آرام و خونسرد باشه اما وقتی می دیدم خانومی رو اینقدر محو جمال و انسانیتش می شدم که فقط برام مهم این بود که آرامه ی جانم کنارمه. خودم را آن گونه که بودم نمایاندم به مهنازم و دغل بازی نکردم چون اینگونه باید بود در مقابل کسی که با جون و دل دوسش داری. همواره به خانمم...
-
معشوق یعنی من..... یعنی تو
پنجشنبه 15 خرداد 1393 14:50
رو به روی من ایستاد و گفت: می دونی چیه؟ تو مثل یه جاده ی صاف می مونی... همه چیزت معلومه. برای همین آدم ها تو رو دور می زنن و به راحتی از تو می گذرن. توی این دوره زمونه باید کمی پیچ و خم داشته باشی. منم مثل همه...یه جورایی خسته کننده ای از بس صاف و ساده ای. این را گفت و مثل همه رفت . راست می گفت. من از او دلگیر نبودم....
-
مخــــواه مصلحت اندیش و منطقـــی باشم
پنجشنبه 15 خرداد 1393 14:41
شکستم ! این زخم ها جز با نمک درمان نمی شود این خرابه کاملا ویران نمی شد کارش به طغیان می کشد. رودی که یک سد راه وصالش را به دریا بسته باشد اما اگر دریا نخواهد رود خود را ... اما اگر رود از دویدن خسته باشد ... می ترسم و اصلا برای کسی مهم نیست حالا کجایی با تعصب پس بگیری بغض مرا از دیگران شانه به شانه؟ ! دیگر حواس پرت...
-
فقط واسه مهناز جونم ...
پنجشنبه 15 خرداد 1393 14:02
سلام جونم الهی من فدات بشم گفتم قبل تعطیلات برم واسه خانومی جونم یه پست بزارم و تقدیمش کنم. عزیزم شاید وقتی بخونیش یقینا باید یگم تعطیلات هم تموم شد واسه من و خودت که این چند مدتی که همدیگه رو ندیدیم یه عمر گذشته و خیلی دلتنگت شدم قربون شکل ماهت بشم من بمیرم برات مهناز جانم که چند روزی مریض شدی ... انشاا... بهترتر بشی...
-
اصلا هم نگران من نباشی ، باشه؟
پنجشنبه 15 خرداد 1393 02:13
سلام مهنازی دیروز با دوستام بیرون بودم، با دوستای دانشگاه،آخه رحلت امامه و همه اینجان :| چقدر هممون بزرگ شدیم، چقدر فهمیده شدیم..یکی از بچه ها میگفت من اگه کسی رو که دوسش دارم پیدا کنم توی هر محیطی هم که برم برام فرقی نمیکنه چون اونو پیداش کردم، داشت به اون یکی میگفت که مزدوج شده در دوران تحصیلمون:)، که یه طورایی...
-
برات توی یاهو ایمیل ساختم
پنجشنبه 15 خرداد 1393 02:05
برات توی یاهو ایمیل ساختم! میای دیگه نه؟ برات اینجا هم میذارم حرفهای اونجام رو بخونی باشه؟جواب بدی هااا .. منتظرتم :| --: دوستم داره اون طرف نمازشو میخونه :| --: خب حواسشم که به مانیتور نیست ... --: خوبی مهنازی؟ --: چه خبرا؟ --: الان دقیقا کجایی؟ --: فکر میکنم الان جلوی رایانه ات توی اداره نشستی .. --: چه میدونم شاید...
-
این انتظار بیهوده نیست
پنجشنبه 15 خرداد 1393 01:52
جواب میدی یه روز به این چت ها...میدونم....میدونم .... ----: سلام مهنازی ----: خوبی عزیزکم؟ ----: چه خبرا؟؟؟ ----: منم خوبم ----: کمی اعصابم بهم ریخته ست ----: که زیاد مهم نیست ----: مثل همیشه همه چیز دوباره درست میشه ----: چه خبرا؟؟؟ ----: واقعا چرا خبری از من نمیگیری؟؟؟ ----: شایدم میگیری، کسی چه میدونه ! ----: من که...
-
اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم
سهشنبه 13 خرداد 1393 15:50
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟خانمی؛ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم: تنهاییت برای من ... غصه هایت برای من ... همه بغضها و اشکهایت برای من .. بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ... صدای همیشه خوب بودنت، را دلم برایت تنگ شده دوستت دارم خانمم نوشته بودی: تک تک...
-
تجدید عهد
سهشنبه 13 خرداد 1393 11:23
سلام عزززززززززززززززززززززززززززززززززززیزم فصل تابستان نشده هنوز، گرم ِ گرم، داغ ِ داغ ... پاک ِ پاک...مثل ِ تو خب سرم شلوغه، اما نه زیاد، نه زیاد که به تو فکر نکنم، هر چقدر می گذره، فکر میکنم که فراموشت کردم، فکر میکنم که همه ی عشق من و تو تموم شده، باورت میشه مهنازی؟ اما وقتی بهت فکر میکنم . . . همه ی اینها پاک...