عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟خانمی؛ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم: تنهاییت برای من ... غصه هایت برای من ... همه بغضها و اشکهایت برای من .. بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را... صدای همیشه خوب بودنت، را دلم برایت تنگ شده دوستت دارم  خانمم نوشته بودی: تک تک لحظاتم شده انتظار

انتظار واسه اینکه خدا چه آینده ای رو برام رقم زده،منتظر سرنوشتم میمونم. مهنازم خدایی که همیشه عهدات باهاش فراق من بود فرموده " اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم " خدا وضع و حال هیچ قومی را عوض نخواهد کرد مگر آنکه انسانها به خودشان وضع و حال خودشان را عوض نمایند.

 

بدون مقدمه، به این شعر علامه اقبال لاهوری:

خدا آن ملتی را سروری داد           که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سر و کاری ندارد           که  دهقانش  برای  دیگری  کشت

عزیزم همه چیزهایی که فرمودی درست اما اون روز حرف من دقیقا این آیه بود که تلفن را قطع کردی.خانمم خداوند از دل و خواسته ما آگاه است. من هیچوقت دنبال خوشگذرانی چند صباحی نبوده و نیستم حتی بارها و بارها درباره آینده مشترکمون صحبت کردم باهات و هزینه هاشم خواستم و پرداختم من احساس و عاطفه و عشق و آینده و... رو به پات ریختم چون برام یه خانم بی همتا بودی کسی که تمام ایده آلهای مد نظر هر انسانی رو داشتی اما با وجودی که از اوضاع حال من مطلع بودی پذیرفتیم اما الان باور کن طاقت این رو ندارم که همه اون آبادی هامون رو رو سرم خراب کنی می دونم که چه احساسی به من داشته و داری پس تو رو خدا اینجور نگو

مهنازم یقینا می دونی که من جز تو کسی رو برا خودم نه خواستم نه نگه داشتم تو اولین بودی و آخرین خواهی ماند به کسی جسارت نباشه اما قلبم کاروانسرا نیست که هر چند صباحی کسی بیاد و بعدش نفر بعدی

امروز دقیقا 51مین روز آوارگیمه روزهایی که برخلاف عهدای تو من با خدا عهد کردم و روزه گرفتم برا سلامتی خانمم و وصالمون و حتی بعضی از روزها برای مخارج یومیه که فقط شامل یه افطاری ساده می شد با این احوال زیر آفتاب کار کردم

چشمهام جلو صفحه مانیتور تار میشن و سر درد عجیبی برام به ارمغان میارن اما تنها آرامشم شده نگارش برا خانومم که شاید بخونی متنهایی که با جون و دل و با چه مشقتی می نویسم.

نفس .....

فرمودی حواست کجاست؟!!! باید بگم عشقت حواسم رو پیش مهنازم نگه داشته و فقط و فقط پیش توست. تا الان و تا قیامت به پات میشینم هر اتفاقی که می خواد بیفته دیگه برام مهم نیس
عیبی نداره...

خانمم داره حالم به ه می خوره اینترنتم وصل نمی شه و از طرفی تا شنبه تعطیله و حتی خیال اینکه برام حتی یه خط ننویسی عذابم میده
اما بیشتر دوست داشتم باهات چت کنم:|
باشه واسه ی بعد، باید یه نامه ی دیگه برات بفرستم، از اون سفارشی ها، این که همینطوریه، دارم در مورد بعدا میگم:)
تمام ِ مدت، تماااااااام مدت من به تو فکر می کردم، من به تو فکر می کردم، فکر می کردم و فکر می کردم و فکر می کردم!!:|
می بینی ؟ به خاطر تو هر کسی که مربوط به تو میشه رو دوست دارم زیارت کنم و اسم تو رو زیر لبم ذکر کنم!!!!
دیوانه شدم رفت، چند دقیقه بعد از این فکر، بهش فکر کردم!!!واقعا دیوانه کننده س!
دارم ترانه ی "نرو" ی یگانه رو گوش میدم
"
نــــــــرو نـــــــــرو که دلم همش می گیره از من سراغ ِ تو رووووو ... نــــــــــرو نـــــــــرو:|"
فعلا عزیزکرده ی رویاهای رنگارنگم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد