عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺷﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺖ ...

قانون جاذبه را سیب کشف کرد

وقتی آدم برای حوایش بهشت را هم فروخت !

 

سلام تجلی الله جمیل و یحب الجمال

صبحت بخیر آرامش این روزهای پر دردم؛حالت چطوره شقایق بوستان الهی؟اینقدرا ندیدمت،صداتو نشنیدم .... که سوی دیدگان پر گناهم کم کم داره به خاموشی می گراید.هر کسی آرزویی  داره و این روزها آرزوی من شده برگشت به سال گذشته است و روایتی بود که خداوند لحظه افطار یه آرزو از روزه دار مستجاب می کند و خدا که شاهده همه این لحظات به خدا عرضه داشتم یه روز سال گذشته رو ببینم حاضرم با باقیمانده عمرم معاوضه کنم.شعار نیست آرمانمه نفس

دیروز کسی به اسم خانمم نظر داده بود که آتیشم زد آخه مگه من چه بدی کردم به کسی که اینجور باید تمسخر بشم؟!!!

یاد اولین سفرمون با مترو افتادم و نوشتم: تو اونجا چیکار می کردی؟هان؟
دور زدی از اون دور، از پله های مترو اومدی بالا و وایستادی روبروم، دستم رو دراز کردم که سلام کنیم و دست بدیم!
آوردم دستم رو جلو...
نگام کردی!
مترو شلوغ بود...با چشات گفتی نمیتونم الان...
یه لحظه خواستی دستت رو بیاری و بهم دست بدی اما . . . گفتی اگه بهت دست بدم، اونوخت باید منتظر شم همه ی آدمایی که من و تو رو با هم دیدن، برن، تا من با قطار بعدی برم، بدون هیچ آدم مزاحمی با چشمای پرسشگر!
فرمودی :( یا باید دیوونه شم، اونقدر که تموم راه رو تا خونه با تو قدم بزنم، بهت سلام کنم و بهت تکیه کنم و دوشادوش هم جلوی اون همه آدم از مترو بریم بیرون و راه رو پیاده بریم...
اونوخت بلند بلند باهات صحبت کنم و ......................................................................................
ببخشید دعوتت رو نپذیرفتم!
آدمای این عصر رو که میشناسی؟
تا حالا لیلی ِ مجنون ندیدن، یکی هم که باشه یهو دیدی گوشیشونو در آوردن و ..!)
ندیدن مهنازی ، چیکار کنم خب!
میگم خوبه هااااااا، یه جا بود توی این دنیا، که میتونم تا ابد با تو باشم، فقط یه مشکلی هس، هر روز میان توی اتاق ِ من، با کلی قرص و ... اونوخت من نصف ِ با هم بودنمون رو خوابم!!!!!!!!
اونوخت میشه این ترانه ی رضا یزدانی
..
تو منو دیوونه کردی نگو نه که خیلی دیره
قول بده هیچ وقت نذاری والیوم جاتو بگیره
..
دوست دارم که عابرا رو با تو اشتباه بگیرم
حتی وقتی تو مترو نیستی واست جا بگیرم
..
دیوونه ام اینو شنیدی عاشقی اینو شنیدم
یه تیمارستان بهم ریخت دوباره خوابتو دیدم
..
تقصیر آدمای این عصره، دست من نیست که عزیزم از دستم دلگیر میشی...
اونوخت فکرشو بکن، خیلی خوب بود تموم راه رو پیاده میرفتیم

گاهی چقدر دلم هوس شیطنت میکند
از همان شیطنت هایی که حرف تو پشت بند آن باشد که بگویی:
مگه دستم بهت نرسه
دیگه من معذرت میخوام!

جدی ام!!
این روزها. . . حس میکنم دوسم نداری؟!
دوباره سندرم قاسم بی مهناز گرفتتم!!!!!
.
.

ببخشید!!

شایدم راسته . . .

اصلا دوسم داری؟! یادت هست منو؟!!!!
...
برو به کارت برس مزاحمت نباشم تو مسیر برگشت وقت کردی به حرفام فکر کن لطفا..
فعلا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد