عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

رویای شب و روزم مرسی بابت اعتمادت

چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی.  چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...زیباترین لحظه ی زندگی ام چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی. چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...آن لحظه که در کنارمی احساس میکنم که به تنها آرزوی زندگی ام رسیده ام...دلم میخواهد برای همیشه و تا ابد در کنار تو باشم و با گرمای عشق تو زندگی کنم عزیزم... حتی یک لحظه نیز طاقت دوری تو را ندارم ای بهترینم...چه آرامشی دارم آنگاه که سرم را  بر روی شانه های مهربان تو میگذارم و تو نیز مرا نوازش میکنی و به من میگویی که دوستم داری....لحظه ای که در کنار تو هستم، لحظه ای است که به اوج عشق می رسم و با تمام وجود عشق را حس میکنم!عاشقانه تو را در میان آغوش خویش میگیرم و برایت اشک میریزم و  التماست میکنم که  هیچگاه مرا تنها نگذاری !این قلب عاشقم بدجور به وجود تو نیاز دارد و دستانم تشنه گرفتن آن دستان گرم تو می باشند!چه لحظه عاشقانه ای است،آنگاه که تو در آغوشمی و به من عشق و محبت می رسانی !در کنار تو بودن را برای همیشه میخواهم و میدانی که با عطر نفسهایت زنده ام!کاش برای همیشه در کنارم بودی و هیچگاه حتی یک لحظه نیز از من دور نمی شدی!زندگی برایم با وجود تو زیباست و آنگاه که در کنار تو هستم زیباترین لحظه زندگی ام خواهد بود .... آن لحظه است که دلم میخواهد هر چه احساس عاشقانه در وجودم است را به تو ابراز کنم .... آن لحظه تمام رازهای عاشقانه در دلم فاش می شوند!چه لحظه زیبایی است آنگاه که با آن چشمان زیبایت به من نگاه میکنی و لبخند عاشقانه ای میزنی و مرا در آغوش خودت می فشاری!الهی من فدای آن چشمان زیبایت شوم ، فدای آن قلب مهربانی شوم که بدجور مرا عاشق کرده است...اگر می دانستی چقدر دوستت دارم بیشتر از همیشه قدر مرا می دانستی !قدر تو را می دانم ای تک ستاره آسمان زندگی و به وجود تو در قلبم افتخار میکنم!چه لحظه زیباتری است آنگاه که تو به من میگویی که دوستت دارم عزیزم....این حس عاشقانه من است ، آن لحظه آتش عشق من آنقدر شعله ور می شود که مرا می سوزاند! دلم میخواهد بسوزم باز بگو که دوستم داری ای بهترینم....  



به دل نگیر

شاید نتوانی دلم را آرام کنی ، شاید نتوانی این درد در قلب زخمی ام را درمان کنی. کمی بی احساس ، آرام ، میخواهم سعی کنم به عشق نزدیک شوم ...با خودم درگیرم ، تو صبر کن ، در نهایت انتقامم را از خودم میگیرم....آهنگ زندگی به گونه ایست که دلخوشی از دنیا ندارم ، سخت است وقتی گاهی حس میکنم که هیچ حسی به تو ندارم!شاید نتوانی محبتی را از من ببینی ، اما من سخت درگیر آنم که بفهمم دلم دردش چیست؟گاهی محبت هایی به ظاهر از ته قلب ، گاهی شاید خنده ای به ظاهر بر لب!گاهی آغوش سردم در آغوش گرم تو ، گاهی بوسه ای مثل یخ بر روی لبان آتشین تو....و من نمیدانم دلم دردش چیست ، من خاکستر را کسی چه میداند آتش چیست؟به این باور نرسیده ام که تو مال من شده ای ، هنوز نفهمیده ام که تو چگونه همسفرم شده ای!انگار عمری خواب بوده ام و تو کابوسم شده ای ، یا شاید نه ، من بیدارم و تو رویایم شده ای....با خودم درگیرم و تو به دل نگیر از چه نوشته ام ، اینک حس میکنم دیوانه شده ام......



مجنون دل شکسته

تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم !تنها غم تنهایی در دل داشتم .تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم !تنها غم تنهایی در دل داشتم، دیگر هیچ غمی جز این نداشتم....گهگاهی که دلتنگ میشدم با خدای خویش راز و نیاز میکردم !و لحظه ای که دلم میگرفت چند قطره اشک میریختم و دلم خالی میشد....قلبم با خدا بود ،چشمانم بهانه ای نمیگرفت و لحظه های زندگی را تنها با غم تنهایی میگذراندم !روزی آمد که دلم اسیر شد ، اسیر دلی دیگر !لحظه های زندگی دگرگون شد ، همه زندگی ام یاد و ذکر نام او شد !تنها غم از دست دادن او در دلم بود ، لحظه به لحظه دلتنگش میشدم ،دلم میگرفت و اینبار به جای اشک ریختن ، زار و زار گریه میکردم! همه زندگی ام عشق بود و ذکر نام معشوق ....چشمانم لحظه به لحظه بهانه دیدار با او را میگرفت !یک اتفاق.... مقصر نبودم.. دلم میخواست دوباره با او باشم ،غم عشق مرا می سوزاند! اما دیگر راهی نداشتم .....عاشق ماندم و عاشقانه نیز در آتش عشق سوختم !عشق مرد ، تنهایی رفت و تنها چند خاطره تلخ به جا ماند !دیگر نه عاشق بودم ، نه تنها !این بار یک مجنون دل شکسته بودم !کسی که لحظه های زندگیش سرد و بی حوصله شد ، و سهمش از این لحظه ها ناامیدی و گریه شد...    رویای من دوستت دارم حتی اگر لایق عاشق تو بودن نباشم.....


بغض پاییزی

و باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است. آری دل شکسته ام بدجور گرفته است. قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای تو را کرده است یک عصر سرد پاییز ، یک نیمکت خالی ، و برگهای زردی که با همان نسیم آرام باد بر زمین میریزند یک بغض غریب در گلویم ، یک احساس بر باد رفته در وجودم ، یک رویای محال در خیالم ، با پاهای خسته و دلی نا امید از این زندگی همچنان قدم میزنم با همان دل شکسته و دلتنگ دستان خالی ام ، قلبی پر از آرزو در دل اما نا امید ، صحنه تلخ غروب در میان برگهایی که از درختان می افتند دلم خیلی گرفته است و دلتنگ تو هستم عزیزم بیا و با حضورت این پاییز سرد را بهاری کن ، و به این برگهای زرد و خسته جانی تازه ببخش.


و باز در یک صبح پاییزی دلم گرفته است

قیمت ندارد ... میم مالکیت که از زبان تو می شنوم. زلیخا! جان یوسفت راستش را بگو؛ به خدایت چه گفتی که این طور پادرمیانی کرد؟!!!! خــوشبختــی یعنــی: بــرای کســی کــه بــرات مهمـــه، مهــم باشــی همیــن . . . خسته ام از تکرار شنیدن “مواظب خودت باش” تو اگر نگران حال من بودی که به این راحتی از تسلیم شدن نمیگفتیپشت این بـغض، بیدی لرزان نشسته... کــــه خیـــال میکرد بـــا این بـــادهــــا نمی لرزد...! سکوت می کنم بگذار حرف های دلم آنقدر همدیگر را بزنند تا بمیرند نمـی دانـَمآلزایـمر بودی یا عـشق؟! از روزی کـه مُبتلایَت شُدم خـودم را از یـاد بردم


 

ادامه مطلب ...

فقط با تو زیباست این زندگی با تو

فقط با تو زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها  در کنار تو!فقط با تو زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها  در کنار تو!زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو!آن لحظه که با تو هستم ،بهترین  لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد! دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد!زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو! زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو! 


  ادامه مطلب ...

فقط با تو ، و به عشق تو!

سلام رویای زندگی من، امید و انگیزه آینده ام،از وجودت عذر میخوام ک همیشه رنجیده خاطرت میکنم، نظر تو برای من از قلب واسه ی انسان مهمتره، نمیدونی ک چه حرفایی تو دلم مونده کاش میتونستم صدات رو بشنوم ی بار دیگه، دلتنگتم، دیروز تا الان نتونستم بخوابم، از سردرد و سوزش چشم تا صبح ناله کردم، صبح ک نظر خانمم رو دیدم انگار دیروزهیچ اتفاقی نیفتاده و من خوب خوبم و تصمیم گرفتم برایت چند خطی بنویسم با وجودی ک قلمم شیوایی بیان تو رو نداره و به حلاوت و ارزش وجودی تو نیست:


وقتی کنارمی انگار تو دنیا جز من و تو کسی نیست...وقتی در جدایی تو می اندیشم ... در کنارم سایه مرگ را می بینم...



بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود! بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود! راز عاشقانه بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود! بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود! بگو همان کلام مقدس را که با گفتنش دلم به آن سوی رویاهای عشق پر می کشد! بگو که این دل دیوانه منتظر شنیدن است و این چشمهای خسته منتظر باریدن ! چشمان خیست را به چشمان خیسم بدوز ، بگو آنچه  در آن قلب مهربانت است! بگو که بی صبرانه منتظر شنیدنم ، و عاشقانه منتظر پاسخ دادن به آن! با آن قلب عاشقش ، با همان چشمان خیس ، با صدای مهربانش گفت : دوستت دارم! من نیز با همان قلب عاشقتر از او ، با چشمانی خیستر ، با بغض گفتم : من هم خیلی دوستت دارم! گفت ، گفتم ، گفتیم و آن لحظه های در کنار او بودن عاشقانه شد....

 

ادامه مطلب ...

طعم عشق ، حس آرامش برای رسیدن به همه آرزوهایمان

میخواهم رها از همه دنیا باشم ، تنها یک کلام از قلب تو جدا نباشم نمیخواهم برای این و آن باشم ، میخواهم تنها در قلب تو باشم میخواهم چشمهایمان به یک سو خیره باشد دستهایمان در دست هم قدمهایمان موازی باهم باشد برویم و برویم تا برسیم به جایی که هیچکس جز من و تو نباشد حتی خدا هم از ما خبری نداشته باشد آرامش میخواهم در کنارت ، بی دغدغه ، بی آنکه هراسی داشته باشم از سرنوشت نه انتظار را میخواهم نه بی قراری را ، نه دلتنگی را میخواهم نه گریه و زاری را همین که در قلبمی ، همین که در کنارمی ، این حس همیشه با تو بودن برایم آرامش است میخواهم تا زنده ام لذت ببرم از عشقی که تنها دلخوشی من در این دنیاست (در ادامه مطلب)


 

ادامه مطلب ...

به رنگ عشق،رنگی ک با خاطراتت به من هدیه دای

در هوای با تو بودنم ، شبهای پر ستاره ، لحظه به لحظه امیدم بیشتر از گذشته، نه حس تنهایی ، نه دلتنگی ، وجودم لبریز شده از حس عشقت! مثل لحظه ی روییدن ، لحظه ای که شبنم مینشیند بر روی چهره سبز عشق... لمسی تازه ، به دور از یک هوای آلوده ، دیگر مثل گذشته ها روزها را سر نمیکنم بیهوده! هر لحظه از زندگی ام معنایی تازه دارد ، همه معنی تو را دارند ! یک جانم بگو و به کمال برسون آرامشم رو. هیچکس به اندازه من درگیر احساس تو نیست ، هیچکس به اندازه من نمی تواند تو را درک کند و من از جایی به اینجا رسیده ام که از آنجا تا اینجا راهیست که هر عاشقی نمی تواند آن را بدود، تا به عشق برسد! و من دویدم تا رسیدم به تویی که همان عشقی ، همان هوای تازه،که نفسهایم خیلی وقت است در پی این هوا میگردند. برمیگردم به سر خط ، همان هوای با تو بودن ، زندگی با حس تو همیشه زیباست! زندگی تکراریست ، هم روزها و هم شبهایش ، اما وقتی تو هستی هر روز و هر لحظه من رنگ تازه ای از عشق است!


به بهانه ی حقارت خانمم از بودن من (به رنگ عشق)

چتر نمی خواهد این هوا تو را میخواهد تا نم نم قطراتش را به ذرات وجودم بنشانی و با آهنگ خوش نفسهایت چک چک وجودت را بر قلبم تکرار کنی و  چه زیباست بارانی ک بر چهره دلربا و مهربانت می نشید لیلای من

و چه عیدی ای بهتر و والاتر از یاد تو در وجود نالایق من،ای استجابت دعای دل شکسته ام

چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی. چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...زیباترین لحظه ی زندگی امچه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی. چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...آن لحظه که در کنارمی احساس میکنم که به تنها آرزوی زندگی ام رسیده ام...دلم میخواهد برای همیشه و تا ابد در کنار تو باشم و با گرمای عشق تو زندگی کنم عزیزم... حتی یک لحظه نیز طاقت دوری تو را ندارم ای بهترینم...


 


ادامه مطلب ...