عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

مرا ببخش،مجنون خوبی برایت نبودم ...

زیبای من سلام

مهنازم از دیار عشق به تو نامه می نویسم! اینجا همه پروانه ها در شعله شمع عاشقانه سوخته اند بلبلان در کنار گل پژمرده شان آرام خوابیده اند ماه تمام شب را به دنبال خورشید میگردد ... عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی! این حرف را روزی که مرا با کلام خویش مسحور کرده بودی از نگاهت خواندم. چه روز با شکوهی بود! روزی که شبش تا صبح در کنار بالینت با همه آرامش وجودیت تا صبح فقط به آن صحنه زیبا می نگریستم و می گریستم دوست نداشتم صبح شود؛ آن روز آسمان را بین خودمان تقسیم کردیم: باران برای من خورشید برای تو برف برای من ستاره ها برای تو ...

 

ولی از آن روز مدتها گذشته است. بارانی که سهم من بود از چشمان من بارید. به موهای سپیدم نگاه کن!همه می گویند خیلی زود پیر شده ام ولی تو که می دانی همان برف هایی که مال من بود بر سرم نشسته است. ناراحت نباش! به لبخند خورشید و چشمک ستاره می ارزید ...

بازی عشق را به تو باختم. از باختن پشیمان نیستم ولی ای کاش می توانستم یک بار دیگر دلم را به تو ببازم. حیف که دیگر نمی توانم،شکسته شده ام. برای این همه زیبایی نفس کم می آورم ...

وقتی از نرسیدن ما به هم حرف می زنی آرزوی مرگ کردن تنها دلخوشی من می شود چرا یک بار هم که شده برای قلب رنجور من از وصال نمی گویی از پایان رنج و عذاب از مهتابمان از...

این نامه را با قاصدک برایت می فرستم. تا یکی دو روز دیگر به دستت می رسد. تا آن موقع من به امید وصالت برای همیشه خوابیده ام . شک ندارم که در زیر خاک هم خواب تو را می بینم. از این که بیش ازاین طاقت نیاوردم و این قدر زود رفتنی شده ام متاسفم! مرا ببخش مجنون خوبی برایت نبودم ...

به امید دیدار دردانه من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد