عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

من و مهربانترین معشوقه دنیا

به هنگام مواجهه با مهنازم می خواستم ظاهرم آراسته و آرام و خونسرد باشه اما وقتی می دیدم خانومی رو اینقدر محو جمال و انسانیتش می شدم که فقط برام مهم این بود که آرامه ی جانم کنارمه.  خودم را آن گونه که بودم نمایاندم به مهنازم و دغل بازی نکردم چون اینگونه باید بود در مقابل کسی که با جون و دل دوسش داری. همواره به خانمم احترام میگذارم و مورد تحسینم بوده و هست.در برابر زنی که مهر مطلق بود چطور می شد با او به مهربانی رفتار نمود. 

دوست داشتم به آنچه می گفت با دقت گوش می کردم و به چیزی که علاقه دارد احترام میگذارم. به حرفهایش سریع واکنش نشان میدادم و با طرح سوالات کاری می کردم که به حرف زدنش ادامه دهد چون عاشق نفس مسیحاییت بودم و لذت می بردم که همیشه محرم بدونیم و بتونم حداقل به حرفات گوش بدم و سنگ صبورت باشم.خدا می دونه چشما، موها، قیافه، لباس ها و نحوه صحبت کردن مهنزم تو هستی تک بود و ایده آل.نسبت به دوستان و یا حتی همکاران و همکلاسی هایش احترام می گذارم چون حریم خانمم بود. همواره سعی کردم مودبانه عمل کنم و بهترین رفتار را داشته باشم. سعی کردم گاهی اوقات شوخی نماییم چرا که خانمم با اون همه فشار کار و زندگی نیاز داشت و در دیگر مواقع سعی می کردم مسائل را جدی بگیرم.عاشق این بودم که به هنگام ناراحتی ها شانه مطمئنی برای او باشم چرا که خانمم همیشه احساساتی و عاطفی بود بنابراین گاها با جوک هایم او را وادار به خندیدن کنم و همواره شنونده خوبی برایش باشم. .هر چیزی که ناراحتمان می کرد، با هم درمیان میگذاشتیم.همه میگن کاری کنید که بعضی وقت ها دلش برایتان تنگ شود. وقتی مردی همیشه بداند که کجا هستید و همیشه در دسترسش باشید، کم کم نادیده تان می گیرد اما نه اون این کار رو کرد نه من. ما عاشق و معشوق بودیم نه هیچ چیز دیگه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد