عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

عشق چیز عجیبی ست وقتی از من دیکتاتوری می سازد

تا به حال عاشق زیبایی تو بوده ام اما تازه دارم عاشق چیزی در وجود تو می شوم که جاودانی است و همیشه ارزشمند است و آن قلب و روح توست.

می شود در عرض یک ساعت زیبایی را شناخت و به آن دل باخت و به همان سرعت هم از آ ن روی گردان شد.

ولی روح را تنها با یادگیری می توان شناخت.

باورکن که هیچ چیز بر روی کره ی خاکی بی زحمت به دست نمی آید حتی عشق که زیباترین و طبیعی ترین احساس بشری است.

عشق چیز عجیبی ست وقتی از من دیکتاتوری می سازد ، زود رنج که تنها تو را انحصاری می خواهد از تو نازک دلی که اشک مرا تاب نمی آورد ...

عشق چیز عجیبی نیست  شاید اما من و تو عجیب ... عاشق شده ایم !


از تو نمی ترسم

از تو نمی ترسم

میدانم روزی به سراغم خواهی آمد؛

از تو فرار نمی کنم

میدانم که یک روز دستانم را خواهی فشرد؛

از تو پنهان نمی شوم

میدانم که در کمال ناباوری،

غافلگیر خواهم شد...!

 

مرگ

مرگ

مرگِ دوست داشتنی،

نه می ترسم

نه فرار میکنم

و نه پنهان می شوم،

هر بار که خواستی، بیا ...!

جز وقت هایی که،

"دوستش دارم" ...


چرا دوستت دارم؟

برای بار هزارم می‌گویم که دوستت دارم

چگونه میخواهی شرح دهم چیزی را که شرح‌دادنی نیست؟

چگونه میخواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟

اندوهم چون کودکی‌ست

 هر روز زیباتر می‌شود و بزرگ‌تر

 

بگذار به تمام زبان‌هایی که می‌دانی و نمی دانی بگویم

تو را دوست دارم

بگذار لغت‌نامه را زیرورو کنم

تا واژه‌ای بیایم هم‌‌اندازه‌ی اشتیاقم به تو

 

چرا دوستت دارم؟

کشتی میان دریا، نمی‌داند چگونه آب دربرش گرفته

و به‌یاد نمی‌آورد چگونه گرداب درهمش شکسته

 

چرا دوستت دارم؟

گلوله‌ای که در گوشت رفته نمی‌پرسد از کجا آمده

و عذری نمی‌خواهد

 

چرا دوستت دارم

از من نپرس

مرا اختیاری نیست

و تو را نیز...


مرد بی زن تلف میشود!

ما مردها عادت میکنیم به بودن زن.

نه اینکه عادی شود و تکراری،

به بودنش به بویش،

به اتمسفری که ایجاد میکند،

به جانی که میریزد در دیوارهای خانه و تازه میکند حس بودن را ...

 

چند روز نباشد حالمان خراب میشود.

به هارت و پورتهایمان توجه نکنید.

مرد بی زن تلف میشود!


بگذار در حسرت این عشق حسودان بمانند


یک روز میان تلنگر نگاهت

تو را از خودت قرض می گیرم

کنار خودم می نشانم

 

و یک عمر

 با نگاهت درگیر می شوم

یک روز میان این عصرهای خسته

میهمان دلم می شوی

من برایت چای می ریزم

 

و تو لبخندهایت را توی دلم می ریزی

راستی بگو ؟

حال عصرهای دلت خوب است ....!


یه زمان هایی هست که مثل ساعت "سه" صبح میمونه!

از خواب بیدار شدم. ساعت "سه" صبح بود، خواستم باز بخوابم. ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.

چراغو روشن کردم و نشستم روی تخت.

به دور برم نگاه کردم، به کتاب خونه و به فیلمای کنار میز.

نمیشد با کسی حرف بزنی یا پیامی برای کسی بفرستی. سرمو چرخوندم و خوب به دور و برم نگاه کردم. ولی وقت مناسبی برای هیچ کاری نبود.

یه زمان هایی هست که مثل ساعت "سه" صبح میمونه! هر کاری میکنی تنهایی،

و بدتر اینکه "تنهاییتو"... نمیتونی با هیچ چیزی پر کنی.

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند پر از حس های خوبند پر از حرفهای نگفته اند چه هستند، هستند و چه نیستند، هستند. یادشان، خاطرشان،حس های خوبشان

آدمها بعضی هایشان سکوتشان هم پر از حرف هست پر از مرهم به هر زخم است !


میگویید مگر اسم ها روح دارند؟


چه روحی در اسم هاست؟! میگویید مگر اسم ها روح دارند؟ من میگویم دارند! اما اسم ها که نه ... فقط یک اسم وجود دارد که با دیدن ، شنیدن و نوشتنش دلم می‌لرزد گوشه چشمم خیس میشود و زندگی را از یاد میبرم.... به همین دلیل می گویم اسم ها روح دارند! وگرنه هیچ وقت یک کلمه به تنهایی بغض آدم را نمی شکند . . .

عشق چیست؟ جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد و مرد تکیه گاهی برای زن؟ یعنی فهم و اجرای این نیم خط آنقدر سخت است که همه تنهایند؟


خوشبختی

خوشبختی از نظر هر کس معنای متفاوتی دارد اما از نظر من انسان هایی خوشبختند که عشق به موقع به سراغشان بیاید ...

 فاصله گرفتن از آدمهایى که دوستشان داریم بى فایده است ؛ زمان به زودى به ما نشان خواهد داد که جانشینى براى آنها نخواهد بود ...

ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ‌‌ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ؛ﻣﺜﻼ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ می گوﯾﻨﺪ، ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪﻡ!! ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ می گوﯾﺪ،ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ، ﯾﺎ ﭼﻪ می داﻧﻢ ﻫﺮﭼﻪ؛ ﺍﺻﻼ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭد...ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ می پرﺳﺪ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟؟؟ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ؛ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ، ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯽ: ﭼﻮﻥ "ﺩﻭﺳﺘﺶ دارم"...

همین!!!

 هر کس در دنیا باید یکی را داشته باشد که حرفهای خود را به او بزند؛آزادانه و بدون رودربایسی و خجالت

به راستی انسان از تنهایی دق می کند


از خودم می پرسم ...

هفت میلیارد آدم روی این کره خاکی

زندگی می کنند

ولی آدم فقط عاشق یکی از آنها

می شود ..

یک انسان بخصوص!

هیچ وقت هم دوست ندارد او را با کَس دیگری عوض کند ..

هیچکس نخواهد فهمید

در زندگی هر آدمی

یک نفر هست

که دوست داشتنی ترین پنهانِ دنیاست

دوست دارم و دست از این عشق برنخواهم داشت به هیچ قیمتی


 

آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل

هیچ وقت دوستم سجاد را از یاد نمی برم ... پسری بود مودب و البته کمی مذهبی . دوچرخه ای داشت بسیار زیبا و به قول معروف دنده کلاجی . 2 کمک فنره  و چه و چه !

بسیار وابسته به دوچرخه مشکی رنگش ...

تماما به او می گفتم حیف است ... چفت و بندش کن ! نا غافل دزد می زند و داغش  به دلت می ماند !

او هم در جواب می گفت : قفل می خواهم که چه ! روزی یک بار برایش  آیت الکرسی  میخوانم که نبرند ! خدا پناهش است ...

شش ماهی جواب داد اما امان از دزدی که نمی دانست این دوچرخه  آیت الکرسی خوانده شده است . برد !

داغش ماند به دلش و یک عمر غلط کردم !

حالا شده داستان ما !انگار  آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل !

می برند آقا ! داغش به دلتان می ماند ! عمل کنید ...