سلام ترجمان آیه ی .. و من آیاته ان خلق من انفسکم ازواجا لتسکنو الیها و جعل موده ورحمه ؛صبح آخرین روزهای بهاریت بخیر عزیزتر از جان و هستی من. فدای وجود نازنینت بشه قاسم که بخاطر عشقت از دنیادست کشیده و آوارگی و نکبت رو به قرار و آسایش ترجیح داده تا روزی حتی برای مرگش خانمش را بر بالینش ببیند. روزی که دعای شب و روز و تنها خواسته اش از خدایی است که بعد از این همه سال با عشق تو بهش امید زندگی داد. درسته همه این نامه ها و مطالبی که برایت می نگارم بی حواب مانده و شده ام کودکی نابینا که برای ماهی مرده اش ماههاست که غذا می ریزد
دیشب نمی تونستم بخوابم، نفسم بالا نمی اومد، بازم این اتفاقات مسخره باعث شده اینطوری شم دوباره، اما خوب ِ خوبم هااا، یه وقت نگرانم نشی، نبینم چشمهای رنگ ِ شبت پر از نگرانی باشه
باور کن مهنازی اصلا برام مهم نبود این حرفش، خب همه میگن، بذار هر چی میخوان بگن به من چه، به عشقمون چه؟!
صبح خانم جانم بخیر
خوبی عزیزتر از جانم؟تعطیلات
خوش گذشت؟کجاها رفتی؟چه کارا کردی؟فدات بشم الهی
روزها همانگونه می گذرند
که قبلا هم گفته بودم، بی تو و با یاد ِ تو، پسرکی چند صباحی پیش بین دو انتخاب ِ
کسی که دوسش دارد و کسی که معشوقه اش است، اولی را انتخاب کرد و من تنها به تو فکر
می کردم.
به هنگام مواجهه با مهنازم می خواستم ظاهرم آراسته و آرام و خونسرد باشه اما وقتی می دیدم خانومی رو اینقدر محو جمال و انسانیتش می شدم که فقط برام مهم این بود که آرامه ی جانم کنارمه. خودم را آن گونه که بودم نمایاندم به مهنازم و دغل بازی نکردم چون اینگونه باید بود در مقابل کسی که با جون و دل دوسش داری. همواره به خانمم احترام میگذارم و مورد تحسینم بوده و هست.در برابر زنی که مهر مطلق بود چطور می شد با او به مهربانی رفتار نمود.
ادامه مطلب ...رو به روی من ایستاد و گفت: می دونی چیه؟ تو مثل یه جاده ی صاف می مونی... همه چیزت معلومه. برای همین آدم ها تو رو دور می زنن و به راحتی از تو می گذرن. توی این دوره زمونه باید کمی پیچ و خم داشته باشی. منم مثل همه...یه جورایی خسته کننده ای از بس صاف و ساده ای. این را گفت و مثل همه رفت. راست می گفت. من از او دلگیر نبودم. پیش از او آدم های زیادی این صاف و ساده بودنم را به رخم کشیده و به راحتی رفته بودند. شده بودم یک جاده ی صاف وسط کویر... تک و تنها... سالها همین طور بوده. اما نمی دانم چرا هیچ کسی حتی یک لحظه درنگ نکرد تا بگویم، می شود کنار این جاده ی صاف و بی انتها لحظه ای صبر کرد، و طلوع و غروب خورشید را برای بارها و بارها نگاه کرد. هر چند... عیبی ندارد. خودم این کار را می کنم. همیشه خورشید را نگاه می کنم. او برای دیدن من همیشه به این جاده سر می زند...
ادامه مطلب ...شکستم!این زخم ها جز با نمک درمان نمی شود این خرابه کاملا ویران نمی شد کارش به طغیان می کشد. رودی که یک سد راه وصالش را به دریا بسته باشد اما اگر دریا نخواهد رود خود را... اما اگر رود از دویدن خسته باشد... می ترسم و اصلا برای کسی مهم نیست حالا کجایی با تعصب پس بگیری بغض مرا از دیگران شانه به شانه؟!دیگر حواس پرت من پیش خودم نیست یادم نمی ماند تمام حرف ها را هیچکس نمی داند که دلتنگ تو هستم گم می شوم دربین عابرهای این شهر تو مثل دنیای منی، هرچند دنیا این روزها از خیر رویایش گذشته.
اگـــر برای کسی مهم باشی او همیشه راهی برای وقت گذاشتن با تو پیدا خواهد کرد نــه بهانه ای برای فرار و نه دروغــی برای توجیـــه؛ چیزی که بارها و بارها با ایثارت بهم ثابت کردی
ادامه مطلب ...سلام جونم الهی من فدات بشم گفتم قبل تعطیلات برم واسه خانومی جونم یه پست بزارم و تقدیمش کنم. عزیزم شاید وقتی بخونیش یقینا باید یگم تعطیلات هم تموم شد واسه من و خودت که این چند مدتی که همدیگه رو ندیدیم یه عمر گذشته و خیلی دلتنگت شدم قربون شکل ماهت بشم من بمیرم برات مهناز جانم که چند روزی مریض شدی ... انشاا... بهترتر بشی خانومی من عزیزم ان... هفته جدید خوبی آغاز کنی پر از نشاط و تندرستی؛ خوب خوبم برا پایان نامه ات پیگیر باش قرار شد بگذاری کمکت کنم که چشم بهم بزنی زمان دفاعت فرا رسیده.امید به خدا خانومیم موفق و سربلند میشه جای شوشویی مهناز جونم من خیلی دوست دارم عزیز من خیلی عاشقتم خانومی من ای قاسمت دورت بگرده که داره واقعا میاد دورت بگرده ...
ادامه مطلب ...بعضی ها بهم میگن دیوونه!