عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها
مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است
مدتیست که چشمهایم درونش جز سیل اشک چیزی را ندیده
منم یک بی قرار ، چشم انتظار . هنوز طاقتم به سر نرسیده.منم یک بی پناه ، دیگر هیچ راهی جز پناه بردن به عشق خیالی تو نیست
اگر تنها راه از عشق تو مردن است ، میمیرم تا از عشق تو مرده باشم.منم یک گمشده ! گمشده ای در قلب تو ، هم خودم را گم کرده ام هم راه عاشقی را.هنوز دلم به نگاه تو خوش است ، هنوز دلم به فردای پر از امید خوش است .اگر این دلخوشی نبود ، دیگر نفسی نیز باقی نمود.اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم .منم یک عاشق ، عاشقی تنهاتر از یک تنها.عاشقی غمگین تر از یک شکست خورده.هنوز دلم به گرفتن دستهای تو خوش است ، اگر تو نبودی دیگر هیچ دلخوشی در وجودم نبود.منم یک عاشق  عاشقی دلشکسته و بی پناه.منم یک دلتنگ ، یک بی تاب ! دلتنگ لحظه دیدار ، بی تاب رسیدن به یک راه بی پایان.اگر طلوعی نبود ، غروب من همیشگی بود اگر بارانی نبود ، کویر دلم ماندگار بود.گرچه از این دنیا بیزارم ، اگر تو نبودی از زندگی نیز بیزار بودم.منم یک عاشق  بی قرار ،  بی قرار لحظه ای تو را یافتن و برای همیشه در کنار تو بودن.


گمشده ام و دیگر نمیخواهم پیدا شوم

گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق.
گمشده ام
  در قلب یک عاشق ،در قلب یک مجنون .
گمشده ام ، در یک آغوش گرم، در دشت پر از آرزو و امید
 .
گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید،درون دستهای گرم یک معشوق
.
گمشده ام ، در کوهستان و صحرا، در آسمان و این دنیا
.
من یک گمشده پر آوازه ام ، یک گمشده در دنیای قلبها
.
آری همانم که دلم میخواهد تا آخر دنیا همان گمشده
.
 در آن قلب سرخ باقی بمانم ،آری من همانم که مجنونم .
 و تو همانی که سالها در جستجوی اویم
من همانم که عاشقم و تو همانی که همیشه در پناه اویم
گمشده ام در این قلب سرخ و مهربانت ،زنده مانده ام با عطر نفسهایت،آن صدای مهربانت
 و با آن خونی که در قلبت جاریست.
آری من همانم که تو میخواستی و تو همانی که من آرزویش را داشتم
.
گمشده ام در یک خانه دل سرخ ،در یک دشت سرخ
 .
گمشده ام و دیگر نمیخواهم پیدا شوم،دلم میخواهد همیشه و همیشه در این قلب مهربانت گمشده باشم ای نازنینم
.


دویدن و نرسیدن

حال من و تو
حال عقربه های ساعتی است
که مدام از پی هم می دوند
تا شاید
مگر معجزه ای شود و ساعتی یکبار
یکدگر را در آغوش کشند
هرچند برای لحظه ای
لحظه ای هرچند کوتاه
اما فراموش نشدنی
از همان لحظه ها
که نمی توان از کنارشان گذشت
به همین سادگی ها
دویدن و نرسیدن
سهم من بود و تو بود و آن دو عقربه
کاش یا عشق عقربه ها جور دیگری بود
یا عشق من و تو
و یا این سرنوشت لعنتی
که کسی برای نوشتنش سوالی از من و تو نکرد
اینگونه یا ساعت از حرکت باز می ایستاد
یا این روزگار لعنتی
و یا این تکاپوی رسیدن را
شیرینی وصل پایان می داد ..


میمانم چون راه نفسگیری آمدم تا به تو رسیدم!

می مانم و با درد عشقت میسازم ، میمانم و تحمل میکنم سردی وجودت را
میمانم چون راه نفسگیری آمدم تا به تو رسیدم
!
تو را به آسانی به دست نیاوردم که به همین سادگی رهایت کنم
میمانم تا شب پرستاره است تا در عشقمان امیدی دوباره است
هیچگاه عشقمان پرپر نمیشود، این لحظات با هم بودن تمام نمیشود
نخواستی و با خواستنم تو را ماندنی کردم ، نیامدی و با آمدنم تو را همیشگی کردم
ندیدی مرا و با دیدنم چشمهایت را با دلم آشنا کردم ، نساختی و با ساختنم امیدها را در دلت زنده کردم
سوختم و نشستم ، در حد خاکستر شدن هم بودم و نبریدم، با اینکه در قفس بودم و درهای قفس باز ،اما نپریدم ، نشستم در همان کنج قفس به انتظارت، بی آب و دانه ، بی کس در آن ویرانه
!
شب میشد و چشمهایم همچنان خیره به تاریکی ها ، دلم خوش بود که تاریکی میگذرد و فردا روز روشنی هاست ، دلم خوش بود به اینکه مال منی ، به اینکه همه جا همیشه با یاد منی
نه فکر میکردم راهم اشتباه است ، نه حس میکردم عشقی دیگر در راه است ،
با تمام وجود حس میکردم تنها تویی در قلبم که به من لحظه به لحظه نفس میدهد
بی آرامش ، بی نوازش ، سر میکردم با تو بودن را ، با تمنا و خواهش
 !
بگذار زیر سوال برود قلبم ، بگذار بشکند غرورم ، برای تویی که هستی همه وجودم
!
بگذار بریزد اشکهایم ، خیس شود گونه هایم ، دریای خون شود چشمهایم ، بگذار آن رهگذر بخندد به حال و روزم
!
حال و روز من مهم نیست ، مهم عشق تو است و وجود تو ، اگر بخواهی باز هم میشکنم برای تو
خرد میشوم زیر دست و پای تو
!
شیشه قلبم را بشکن و دلم را بسوزان ، تنها مرا در غم نبودنت نسوزان
!


قلبم را جز تو به کسی نداده ام،جز تو عاشق کسی دیگر نشده ام و با کسی دیگر هیچ عهدی نبسته ام

مرا تنها نگذار ، باور کن عشق مرا ، بشنو درد دلهای مرا.
نرو که رفتنت دلم را بدجور میسوزاند، بمان و مرا آرام کن ،
  این دل مرا که درگیر دل تو است امیدوار کن.
مرا تنها نگذار ، تازه گل همیشه بهاری مثل تو را پیدا کرده ام ، آنقدر در جاده های بی کسی گشته ام که همسفر مهربانی مثل تو را یافته ام ، من که قلبم را جز تو به کسی نداده ام ، من که جز تو عاشق کسی دیگر نشده ام و با کسی دیگر هیچ عهدی را نبسته ام
.
مرا تنها نگذار که تنهایی با من رفیق نیست ، نرو که زندگی بی تو زیبا نیست
.
شبهای بی ستاره سهم من است از اینکه دیگر تو نیستی ، آن لحظه دلتنگت هستم در حالی که هیچ ردپایی
  از تو نیست.
با آن آواز لالایی که برایم خواندی ، به جای خواب همیشه چشمانم خیس است، این ترانه غمگین زمزمه هر روز من است ، مرا تنها نگذار که تنهایی منتظر آمدن من است
.
غم به استقبال آمدنم نشسته ، قایق امیدم به گل نشسته ، تمام درهای قلبت به رویم بسته ،
مرا تنها نگذار ، به خدا دلم گرفته
بشنو دردهای مرا بغض گلویم را گرفته
 …


به انتظار شنیدن صدایت

به انتظار شنیدن صدایت ، در تب و تاب شنیدن حرفهایت
صدایی که مرا خوشحال میکند، حرفهایی که مرا آرام میکند
آرامم کن ، مرا از این دلتنگی همیشگی رها کن
هر زمان که صدای تو را میشنوم از حال و هوای غمگین تنهایی فاصله میگیرم
با شنیدن صدایت به اوج میرسم و فتح میکنم قله محبت و عشق را
 …
با تو درد میکنم ، از دلم میگویم تا بگویم که همیشه به یادت هستم
.
عزیزم تو بگو از خودت؟
  دلت برای من تنگ شده بود؟
صدای نفسهایت ، حتی آن سکوت بی انتهایت، مرا به این باور میرساند که تو نیز بی قرار نشسته بودی و به انتظار من ثانیه ها را میشمردی
.
این روزها دلتنگ بارانم ، بارانی که وقتی در زیر آن قدم میزنم و به تو فکر میکنم ، حال و هوای عجیبی دارم
.
آن لحظه های بارانی حس میکنم در کنارمی ، و چه زیباست در همان لحظه با تو درد دل کنم
به انتظار آمدنت مینشینم ، اما نمی آیی ، خودم را از بغض تنهایی خالی میکنم
.
آسمان در حسرت ماست ، صدای او ، فریاد ماست
.
گرمای وجود ما ، حضور عشق در این لحظه هاست، قلب تو در وجود من گرم است و قلب من در وجود تو آرام آرام
.
با من حرف بزن
. سکوت نکن . این لحظه ی عاشقانه با حرفهای من و تو زیباست.


لیلی هستی از لیلی عاشق تر و شیرینی از شیرین لایق تر

ای زندگی ام، هستی ام، یاورم، دلدار زندگی ام، عشق من، امید زندگی ام، تمام وجود من  دوستت دارم.
ای که امید زندگی را به من دادی، خون عاشقی را در رگهای من جاری ساختی، حال و هوایی دوباره به زندگی من دادی ، نفسی دوباره به من بخشیدی دوستت دارم
.
ای پرستوی عاشق، عمر دقایق، گل شقایق، همیشه عاشق ، دوستت دارم
.
ای وجود من،
  طلوع من،  حضور پر شوق و شور من ، دوستت دارم .
ای دریای من، فردای من،
  دنیای من،  رویای من ، دوستت دارم.
ای گل من،
  روح من،  تمام وجود من، مهتاب من ، دوستت دارم.
روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی، روز
  تضمین زنده بودن من بوده است.
روزی که تو پا به این قلب بی طاقت من گذاشتی، روز امید دوباره به زندگی ام بوده است
.
روزی که به من بگویی دوستت دارم بهترین روز زندگی ام خواهد بود
.
و روزی که از من جدا شوی روز مرگ لحظه هایم خواهد بود
.
اینجا
  بدون تو بی رنگ و روست، بی عطر و بوست، اینجا بدون تو هوای دلم همیشه ابری است، آسمان چشمانم همیشه بارانی است و همیشه بر روی لبانم نام تو جاری است .
هر جا هستی بیا تا دلم خون نشده و گلهای خانه مان همه پر پر نشده
.
بیا و با خود بوی نرگس شیراز را با خود بیاور ای زندگی من
.
ای که بدون تو دنیا برایم قفس است و عاشقی برایم هوس است و زندگی برایم بی نفس است
 .
ای زندگی من،
  عشق من،  نفس من خیلی دوستت دارم .
باور کن که خیلی دوستت دارم و خواهم داشت
.
گفته ام، میگویم و خواهم گفت و باز هم گفته ام، می گویم و خواهم گفت که خیلی دوستت دارم
 .
مجنونم از مجنون دیوانه تر تو و عاشقم از فرهاد عاشق تر تو
.
لیلی هستی از لیلی عاشق تر
  و شیرینی از شیرین لایق تر.


عشقم مرا کیفیت کتف تو کافیست

کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش درک میکردی احساس قلب مرا
کاش میدیدی اشکهای مرا ، که با هر نفس یک قطره اشک از چشمانم میریزد
می گویی:

با یاد تو داغ دلم تازه تر میشود
کاش میسوخت خاطره ها ، کاش از یادم میرفت گذشته ها
کاش هیچگاه به یادم نمی آمد لحظه هایی که در کنارت بودم
نبودنت را باور ندارم ، باور ندارم تو نیستی ، باور ندارم دیگر مال من نیستی
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش جا نمیگذاشتی در جاده های تنهایی قلب مرا
پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ، سرزنش نمیکنم دلم را، دلم هنوز دیوانه ی توست
پشیمانم از اینکه عاشق شدم ، نفرین نمیکنم تو را ، دل دیوانه ام باز هم در پی توست
شاید دیگر نبینم تو را حتی در خواب، شاید دیگر نبینم چشمهایت را حتی یک بار
!
گرچه بی وفایی میکنی و یک ذره با عشقت سیرابم نمی کنی اما هنوز هم در حسرت داشتن توام ، هنوز هم خیره به عکسهای توام
….
کاش باور کنی که تا نفس می کشم بر عشقت استوار خواهم ماند حتی اگر عین پارسال و بدتر از آن،امسال روزگار سیاهم را ببینی و بی اعتنا باشی چون یک چیز را فراموش کرده ای:

من عاشقتم و تو عشق اول و آخر من


چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟

از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن
تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت
فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت
در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم
آرام شکست می خورم
و سکوت دنیایم را در بر میگیرد
فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم
چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟
کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم
اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست
سلولم  کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست
دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق
خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی
به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید  فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند
فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود
میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است
اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد
به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت … 

 

 

شاید دوباره برگرده

چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود
نمیدونم با کی رفته، شاید تنها سفر کرده
هنوز هیچ چیزی معلموم نیست، شاید دوباره برگرده
حالا موندم با تنهایی، شبا گریه و بیداری
فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره
چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود