عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

به انتظار شنیدن صدایت

به انتظار شنیدن صدایت ، در تب و تاب شنیدن حرفهایت
صدایی که مرا خوشحال میکند، حرفهایی که مرا آرام میکند
آرامم کن ، مرا از این دلتنگی همیشگی رها کن
هر زمان که صدای تو را میشنوم از حال و هوای غمگین تنهایی فاصله میگیرم
با شنیدن صدایت به اوج میرسم و فتح میکنم قله محبت و عشق را
 …
با تو درد میکنم ، از دلم میگویم تا بگویم که همیشه به یادت هستم
.
عزیزم تو بگو از خودت؟
  دلت برای من تنگ شده بود؟
صدای نفسهایت ، حتی آن سکوت بی انتهایت، مرا به این باور میرساند که تو نیز بی قرار نشسته بودی و به انتظار من ثانیه ها را میشمردی
.
این روزها دلتنگ بارانم ، بارانی که وقتی در زیر آن قدم میزنم و به تو فکر میکنم ، حال و هوای عجیبی دارم
.
آن لحظه های بارانی حس میکنم در کنارمی ، و چه زیباست در همان لحظه با تو درد دل کنم
به انتظار آمدنت مینشینم ، اما نمی آیی ، خودم را از بغض تنهایی خالی میکنم
.
آسمان در حسرت ماست ، صدای او ، فریاد ماست
.
گرمای وجود ما ، حضور عشق در این لحظه هاست، قلب تو در وجود من گرم است و قلب من در وجود تو آرام آرام
.
با من حرف بزن
. سکوت نکن . این لحظه ی عاشقانه با حرفهای من و تو زیباست.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد