منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها
مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است
مدتیست که چشمهایم درونش جز سیل اشک چیزی را ندیده
منم یک بی قرار ، چشم انتظار …. هنوز طاقتم به سر نرسیده.منم یک بی پناه ، دیگر هیچ راهی جز پناه بردن به عشق خیالی تو نیست
اگر تنها راه از عشق تو مردن است ، میمیرم تا از عشق تو مرده باشم.منم یک گمشده ! گمشده ای در قلب تو ، هم خودم را گم کرده ام هم راه عاشقی را.هنوز دلم به نگاه تو خوش است ، هنوز دلم به فردای پر از امید خوش است .اگر این دلخوشی نبود ، دیگر نفسی نیز باقی نمود.اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم .منم یک عاشق ، عاشقی تنهاتر از یک تنها.عاشقی غمگین تر از یک شکست خورده.هنوز دلم به گرفتن دستهای تو خوش است ، اگر تو نبودی دیگر هیچ دلخوشی در وجودم نبود.منم یک عاشق … عاشقی دلشکسته و بی پناه.منم یک دلتنگ ، یک بی تاب ! دلتنگ لحظه دیدار ، بی تاب رسیدن به یک راه بی پایان.اگر طلوعی نبود ، غروب من همیشگی بود …اگر بارانی نبود ، کویر دلم ماندگار بود.گرچه از این دنیا بیزارم ، اگر تو نبودی از زندگی نیز بیزار بودم.منم یک عاشق بی قرار ، بی قرار لحظه ای تو را یافتن و برای همیشه در کنار تو بودن.