عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

سخته،قول بدی تو خونه بی اجازه مزاحم نشی؛خانمت نت باشه و نتونی بهش سلام کنی

نمیدانم آن روز که تو را ندارم ، میتوانم لحظه ای زنده بمانم.
نمیدانم اگر زنده بمانم ، میتوانم برای یک لحظه بی تو زندگی کنم
.
اگر بتوانم زندگی کنم ، آیا میتوانم یک لحظه نیز شاد باشم
.
نه عزیزم بی تو جای من در این دنیا نیست ، دشت سر سبز عشق برایم کویری بیش نیست
.
تو طلوعی هستی در آسمان تاریک زندگی ام ، نمیخواهم در این طلوع زیبا غروب همیشگی ام را ببینم
نمیدانم آن روز که دلتنگت نیستم ، کسی میداند که من در این دنیا نیستم؟
صدای مهربانت را همیشه میشنوم ، همیشه میبینم چهره ی ماهت را ، همیشه مینشینم به انتظارت ، میمانم در حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت
.
نمیدانم که اگر روزی نامی از عشق نبود ، کسی میداند او که در راه عشق فدا شد یک مرد دلشکسته بود؟
نمیدانم که بی تو چه روزگاری را دارم ، آیا روزگاری را دارم
 .
میپذیرم همه ی تاریکی ها را ، غصه های تلخ دنیا را ، غمهای ناتمام روزگار را ، اما نمیپذیرم یک لحظه غم بی تو بودن را
 .
میدانم که چرا هستم ، زیرا تو هستی که من نیز هستم
.
میدانم که چرا زنده ام ، تو مال منی که هنوز نمرده ام
.
میدانم که چرا دوستت دارم ، تو نفسهای من هستی که با تو عاشق لحظه به لحظه نفس کشیدنم


دلتنگم عزیزم

به امید تو دل به آسمان بسته ام ، به یاد تو به آسمان نگاه میکنم ، میبینم ستاره ها را، میشمارم تک تک آنها را
به عشق تو شبها را تا سحر بیدار می مانم ، مینویسم درد دلم را ، تا فردا برایت بخوانم
 .
به هوای تو به آسمان تاریک خیره میشوم تا شاید چهره ماه تو را ببینم
.
واقعیت این است که دلم برایت تنگ شده ، حقیقت این است که دلم به انتظار دیدن تو نشسته
.
دلتنگم عزیزم ، دلتنگ چشمهایت ، گرفتن دستهای مهربانت
 .
به لحظه ای می اندیشم که بتوانم پرواز کنم و به سوی تو بیایم ، انگار که رویایی بیش نیست
.
تازه فهمیده ام که چقدر تو برایم عزیز و مقدسی ای سرچشمه خوبیها و پاکیها
.
به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ، چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ، نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست
.
انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی
 .
ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد، گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن
 .
حرفهای قشنگت را ، درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم،تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را
.
دلتنگم ، به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ، میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است
.
میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ، تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ،
  و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم.
یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ، کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، اما در مرام ما بی وفایی نیست عزیزم
.
به امید تو ای همنفس با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم که دوستت دارم عزیزم


به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم

به امید تو دل به آسمان بسته ام ، به یاد تو به آسمان نگاه میکنم ، میبینم ستاره ها را، میشمارم تک تک آنها را
به عشق تو شبها را تا سحر بیدار می مانم ، مینویسم درد دلم را ، تا فردا برایت بخوانم
 .
به هوای تو به آسمان تاریک خیره میشوم تا شاید چهره ماه تو را ببینم
.
واقعیت این است که دلم برایت تنگ شده ، حقیقت این است که دلم به انتظار دیدن تو نشسته
.
دلتنگم عزیزم ، دلتنگ چشمهایت ، گرفتن دستهای مهربانت
 .
به لحظه ای می اندیشم که بتوانم پرواز کنم و به سوی تو بیایم ، انگار که رویایی بیش نیست
.
تازه فهمیده ام که چقدر تو برایم عزیز و مقدسی ای سرچشمه خوبیها و پاکیها
.
به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ، چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ، نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست
.
انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی
 .
ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد، گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن
 .
حرفهای قشنگت را ، درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم،تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را
.
دلتنگم ، به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ، میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است
.
میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ، تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ،
  و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم.
یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ، کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، اما در مرام ما بی وفایی نیست عزیزم
.
به امید تو ای همنفس با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم که دوستت دارم عزیزم


شب و روز ، طلوع یا غروب برای من فرقی ندارد ، من همیشه عاشقم

لحظه طلوع خورشید لحظه طلوع عشق و محبتت در قلبم است.
لحظه غروب که می رسد، لحظه ای است که دلم میخواهد در کنارت باشم
.
و آنگاه که خورشید آرام آرام می رود و آسمان تاریک می شود ، به عشق تو
به انتظار مینشینم تا ستاره ها بیایند و به یادت به آسمان پر ستاره خیره شوم
.
و این است زندگی من
 …
لحظه به لحظه به یاد تو هستم و لحظات زندگی را به عشق تو سپری میکنم
 .
تو همه زندگی ام هستی ، این زندگی تنها با تو شیرین است
 .
احساس آرامش میکنم ، زیرا لحظه های سرد زندگی ام دور از تو اما به یاد تو سپری میشود
.
طلوع کن ای خورشید ، من یک عاشقم ، طلوع کن ، من همینم که بوده ام

طلوع کن ببین من عاشق را ، که از همگان مجنون ترم
 .
اگر میخواهی با ما نباشی غروب کن ، زیرا غروب عشق هم برای ما زیباست
 .
شب و روز ، طلوع یا غروب برای من فرقی ندارد ، من همیشه عاشقم
.
همیشه به یاد عشق هستم ،
و این است حال و هوای داشتن تو

این است زندگی من ، تنها یاد تو ، ذکر نام تو و عشق تو سهم من از طلوع تا غروب خورشید است
.
خیلی زیباست این لحظه های تو را داشتن

خوشبختم زیرا در این روزهای شیرین زندگی با تو هستم و تو را دارم
.
همه چیز برایم زیباست ، خورشید و ماه که به آسمان می آیند تو را میبینم ،
اگر خورشید نباشد و آسمان ابری باشد در لابه لای ابرهای سفید تو را میبینم
 .
اگر شب شود و مهتاب نباش ، باز تو را میبنم، چقدر تو درخشانی

محال است که روزگار بتواند تو را از من بگیرد ،مثل کوه روبروی تو ایستاده ام ای چشمه همیشه جوشانم
.
ای سرنوشت ، با ما کاری نداشته باش که بدجور دیوانه ام ،
اگر بخواهی او را از من بگیری روزگارت را سیاه میکنم
 !
بیا و با ما مدارا کن ،چرا نمیفهمی ؟ منم
  ، همان مرد همیشه عاشق .
و این است حال و هوای داشتنت ، با همه نامهربان ، با خورشید و فلک نامهربان ،
با سرنوشت و زندگی نامهربان ،اما
  با تو همیشه مهربان .


اگر اشتباه کردم ، مرا ببخش

حالا که قلب من عاشق تو هست ، حالا که بعد از مدتی دل من دیوانه تو است بیا و  مثل روزهای گذشته به من و این عاشقم عشق بورز.
حالا که با هم عهد عشق را بستیم و تمام سدهای زندگی را شکستیم بیا و تا ابد برای من باش
.
دوستت دارم ، به خدا خیلی دوستت دارم
 .
این کلام مقدس تنها لایق تو است ، پس میگویم تا باور کنی که خیلی دوستت دارم
.
تو برایم خیلی عزیزی عزیزم ، تو یک قبله امید برای منی
.
در برابرت سجده میکنم ای قبله امیدم تا تمام آرزوهایی که با تو دارم به حقیقت تبدیل شوند
.
با من مثل روزهای گذشته باش ، یک لحظه هم از من ناامید نباش
 .
دلم نمیخواهد سردی قلبت را در قلبم حس کن ! بیا تا مثل دو عاشق واقعی در آسمان خوشبختی پرواز کنیم تا همه عاشقان با حسرت به من و تو بنگرند
.
حالا که من دیوانه وار تو را دوست دارم تو نیز عاشقانه مرا دوست داشته باش
.
اگر اشتباه کردم ، مرا ببخش ، اگر با قلبت مدارا نکردم مرا ببخش ، به خدا خیلی دوستت دارم و طاقت یک لحظه غمت را ندارم
.
تا مرا داری شاد باش ، با شادی تو من نیز آرامم
.
به من عشق بورز ، من به محبت کن ، مرا باور کن ،با مهر و محبتت مرا شاداب کن
 .
تنها امیدم تویی ای تمام هستی ام ، تنها عشقم تویی ای تمام زندگی ام
.
مگر به جز تو چه کسی را دارم ، باور کن که جز تو تنها خدا را دارم
.
پس به آن خدایی که میپرستم دوستت دارم عزیزم
.


همیشه به یاد توام مثل شب های قدر امسال

تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
تو همسفرم هستی و فکر میکنی جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد می دهد
.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی
!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو
!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم
!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی
!
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام
!


آرزوی شب قدر

هر کسی عاشق نمی شود!...در این شب قدر،من از خدا خواسته ام که اگر زندگی ام مرتع شیطان شده و بمن امید خیری نیست از عمرم بکاهد و من سالهای زندگی را به تو تقدیم کنم 


دیگر احساسات مرا نمی پرستی

دیگر به خاطر من ستاره ها را نمی شماری.
به خاطر من قید همه کس و همه چیز را نمیزنی
.
چرا دیگر به خاطر من آن چشمهای زیبایت را خیس نمیکنی 
٬ و گلهای
رنگارنگ باغچه را دسته دسته برایم نمیچینی
.
دیگر به خاطر من سر به بیابان نمیگذاری 
٬ و خاطره های تلخ را از یاد نمیبری.
دیگر مثل گذشته با خواندن متنهایم اشک نمیریزی
٬ و هیچ احساسی نسبت به من
،عشقم و درد دلهایم نداری
.
دیگر عکس مرا در آغوشت نمیگیری و با آن درد دلهایت را نمیگویی
.
دیگر صحبت از آینده و آن رویای شیرین به هم رسیدنمان
  نمیکنی.
دیگر لحظه به هم رسیدنمان را در ذهنت به تصویر نمیکشی و حتی خواب آن لحظه های
شیرین را نمی بینی
.
دیگر دائما نام مرا در زیر لبانت زمزمه نمیکنی و کلمه دوستت دارم را مثل گذشته ها
به زبان نمی آوری
.
دیگر احساسات مرا نمیپرستی و قلب مرا قبله دوم عبادتت قرار نمیدهی
.
دیگر زمان گریه کردنم چشمهای تو بارانی نمیشوند و دیگر قبل از لحظه ای که
صدای مرا بشنوی تپش قلبت تند تند نمیزند
.
چرا دیگر به خاطر من 
٬ به خاطر عشقت ٬ به خاطر آنکه سالهای سال به پایش سوختی
و ساختی محبت و امید هدیه نمیکنی
.
انگار که تو هم مثل همه بی وفا شده ای
 .


دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام….

چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که باید آن را ابراز کنم به تو
از اول خط تا اینجا خیسی چشمهایی بود که مرا تا آنجا همراهی کردند
آن جایی که تو هستی و من در برابر توام
و چند نقطه تا لحظه ای دوباره و یک احساس عاشقانه
چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم
و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت
همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ، قلبت به من نفس میدهد
در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است
در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم
و این عاشقانه ترین لحظه ی زندگی من است ، که در آغوش توام و تسلیم هیچ حس دیگری نمیشوم
چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که مرا مجنون میکند ، از اول خط تا اینجا رنگ چشمهایت مرا دیوانه میکند
و چند نقطه تا این حس تازه ، و اینگونه میشود که زندگی برای من و تو بی انتهاست ، تو را داشتن یک هدیه زیباست
در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی
….
و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها

دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام
….