عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

گمشده ام و دیگر نمیخواهم پیدا شوم

گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق.
گمشده ام
  در قلب یک عاشق ،در قلب یک مجنون .
گمشده ام ، در یک آغوش گرم، در دشت پر از آرزو و امید
 .
گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید،درون دستهای گرم یک معشوق
.
گمشده ام ، در کوهستان و صحرا، در آسمان و این دنیا
.
من یک گمشده پر آوازه ام ، یک گمشده در دنیای قلبها
.
آری همانم که دلم میخواهد تا آخر دنیا همان گمشده
.
 در آن قلب سرخ باقی بمانم ،آری من همانم که مجنونم .
 و تو همانی که سالها در جستجوی اویم
من همانم که عاشقم و تو همانی که همیشه در پناه اویم
گمشده ام در این قلب سرخ و مهربانت ،زنده مانده ام با عطر نفسهایت،آن صدای مهربانت
 و با آن خونی که در قلبت جاریست.
آری من همانم که تو میخواستی و تو همانی که من آرزویش را داشتم
.
گمشده ام در یک خانه دل سرخ ،در یک دشت سرخ
 .
گمشده ام و دیگر نمیخواهم پیدا شوم،دلم میخواهد همیشه و همیشه در این قلب مهربانت گمشده باشم ای نازنینم
.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد