عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

من و مهنازم

وقتی حتی به خانمم فکر می کنم تپش قلبم زیاد و هیجان زده می شم.

زمستانی نداشتم وقتی تو هستی خانمم نوید بهار بوده برام

وقتی بهت نگاه می کردم از اعماق وجودم خجالت می کشیدم

هنگامی که کنارم بودی هیچ وقت نتونستم اون چیزی که تو دل و ذهنم بود رو بیان کنم

در مواجهه با مهنازم خجالت می کشیدم و روزی نبود که اول دیدار دست و پام رو گم نکنم

هیچ گاه نتونستم تو چشمان زیبای خانومم مستقیم و طولانی نگاه کنم راستشو بگم به دلم موند

تحمل دیدن یه ذره اشک های خانومم رو نداشته و ندارم

تا زمانی که نفس می کشم هرگز نخواهم توانست چشمانم رو بر احساس عشقم نسبت به مهنازم ببندم


محتاج

مهنازم محتاج لبانت هستم

 که در بهار و تابستان،پاییز و زمستان مرا عاشقانه ببوسند

 آنطور که آتشفشان خاموش درونم جان گرفته مهرت را فوران کند

من تو و تمام وجودت را نه برای یک هم آغوشی ساده برای تمام عمر می خواهم

همین ...



دوره راهنمایی تا شروع دبیرستان

گرمای سوزان تابستان در حال اتمام بود و فصل برداشت میوه های تابستانی داشت به اتمام می رسید.

تابستون ها یادمه همیشه دوس داشتم از درختان نخل یا درختان انار و گوجه سبز های در هم تنیده اما شکننده بالا برم و چون نیاز بود کسی به سن و سال و ناتوانیم زیاد توجه نمی کرد.

اون تابستون قرار بود تعمیری اساسی تو  خونمون انجام بدیم که طبق معمول بهترین گزینه بیگاری بودم

هر از گاهی هم به واسطه اشتباهاتم کتک می خوردم،خوب سنی نداشتم قرار نبود اندازه یه استادکار یا کارگر ماهر کار کنم.

بالاخره مدارس باز شد و ما یه شیفت صبح بودیم یه شیفت عصر

ادامه مطلب ...

به خاطر ایمیل دیروز خانم جانم

خوشحالم با بودنت مهنازم

وقتی توی همه ی سالهای مدرسه، از زنگ انشاء فراری بودی ، حالا چطور می تونی از خودت بنویسی؟.... اصلا مگه میشه آدما رو نوشت؟آدما رو باید زندگی کرد...
ادامه مطلب ...

مهناز جونم . . .

چمه ؟؟؟ چی می خوام ؟؟؟ نمی دونم . . .

نمی دونم چی میخوام . . . فکر کنم روانی شدم

چراااا؟؟؟ چرا آخه ؟؟؟ چرا اشکم بند نمیاد خدایی؟؟

تو می دونی چمه ؟ من که نمی دونم . . .

اصلا نمی فهمم چمه . . .

نمی فهمم چی می خوام . . . .

نمی فهمم چی آرومم می کنه . . .

خدایی . . . هر شب تاسحر با تو حرف میزنم . . .

ولی چرا باز صبح که از خواب بیدار میشم نا آرومم . . .

چرا اشکم خشک نمیشه . . . چراااااا؟؟؟

خسته شدم از بس که خودمو از همه مخفی کردم . . .

و توی تنهایی خودم اشک ریختم . . .

مهناز جونم از گریه خسته شدم . . .

مهناز جونم کمکم کن . . . کمکم کن

 


شادی


 گاهی اوقات شاید تنها شادی زندگیم این است که هیچکس نمی داند تا چه غمگینم!


از بجگی تا اتمام پایه ی ابتدایی

خیلی سخته آدم برگرده به گذشته،گذشته ای که با هربار فکر کردن به اون جز جریحه دار شدن احساساتت چیزی به همراه نداره اما به خانمم قول دادم همیشه و در همه حال باهاش صادق باشم.

بچه که بودم یتیم وار به عرصه گیتی پا گذاشتم وقتی که یه ذره فهمم راجع به محیط بیشتر شد متوجه شدم که زن همسایه مون به من شیر داده و از طرفی چون همزمان با من به دخترش هم شیر می داده پس من یه خواهر رضائی داشتم.

پدرم به خاطر شغلش که آزاد بود شش ماه از سال خونه نبود و این برام اوایل کابوس بود آخه دوس نداشتم با کسی زندگی کنم که حس مادری بهش نداشتم.

  ادامه مطلب ...

نجوا با مهنازم

 مهنازم شده بعضی وقتا دلت سخت بگیره هیچی برات جذاب نباشه هیچی. هیچی نتونه بخندونت .حتی گریه ام نمیتونی بکنی (و این بدترین حالته ) مرتب فکر میکنی راه رفتنت آروم بشه. بری تو لاک خودت و بدجور غرق بشی تو افکارت ؟

من الان دقیقا این حسو دارم

حس خوبی نیست وقتی بدونی خسته کننده ای . وقتی خودتو دور میبینی از اهدافت از آرزوهات

من خستم عزیزم
 
ادامه مطلب ...

افسردگی

هیچ کس با دیدن مسابقه ی فوتبال ، فوتبالیست نمی شود! نترس ، نوشته هایم را بخوان ، افسردگی نمی گیری

خدایا آنگونه زنده بدارم که دلی نشکند از بودنم و آنگونه بمیران که دلی به وجد نیاید از نبودنم همه چیز را یاد گرفته ام! ...

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ... یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ... تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....! یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو ! یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم .... یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم ! اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ... که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ... و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....
تو نگرانم نشو !!
ولی...
فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت...

فراموشی

دلگیرم از تمام الفبای بی کسی ، به خصوص این پنج حرف : ف ا ص ل ه .
کاش مغزمون مثل کامپیوتر بود ویروسی میشد و همه ی خاطره ها و همه ی اون چه که اذیتمون میکنه پاک میشد .
گاهی آرزو می کنم ضربه ای چیزی به سرم وارد بشه و برای همیشه دچار فراموشی بشم و فراموش کنم همه ی این 28 سال زندگی رو
لحظه لحظش آزارم میده کاش همشون از ذهنم پاک میشدن!!!

فقط مهنازم باشد و یک سال عشق