عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

فکرای پر درد

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست! اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و  پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم. دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم! به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم! دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی! عزیزم دست خودم نیست که اینهمه تو را دوست میدارم ، این همه احساسات عاشقانه که من برای تو مینویسم دست خودم نیست! همه این احساسات و عواطف عاشقانه از این قلب عاشق من است ، و بدان که همه این دردسر ها و غم و غصه ها و اشکها درد این قلب عاشق من است! این قلب سرخ و کوچک من انتظاری بالاتر از عشق دارد ! این قلب من تو را میخواهد و به جز تو هیچ چیز از من نمیخواهد!. نه خونی میخواهد و نه نفسی ، نه زندگی را میخواهد و نه هم نفسی این قلب سرخ تنها تو را میخواهد . فقط تو را! عزیزم دست خودم نیست ، دست این قلب پر توقع من استبه قلبم حق میدهم که تنها تو را میخواهد چون تو اولین و آخرین عشق واقعی و همدلی  هستی که در اعماق قلبم نشسته ای و کسی هستی که میتوانی قلبم را برای همیشه نزد خود نگه داری و با حضورت در قلبم انتظار آن را برآورده کنی چونکه تو لایق آن هستی عزیزم!


دوست داشتن به عمل است نه به گفتن

دوستت دارم ، بی آنکه مرا دوست داشته باشی ...دوستت دارم حتی اگر از چشمان خیسم بخندی و بی خیال این باشی که  دلم شکسته است...دوستت دارم حتی اگر دلت سنگ باشد ، حتی اگر هیچ احساسی بر من نداشته باشی با اینکه میدانم  در دلت یک دنیا محبت است و احساست مثل آب پاک و زلال است...عزیزم باور کن به تو نیاز دارم ، منی که قلبی ویرانه دارم ودلی سوخته ، منی که ساحل دریای دلم طوفانی است و امواج غم و غصه در دلم زیر و رو می شود نیاز به تو دارم که قلبم را با محبت و عشقت صفا دهی ، دل سوخته ام را با عشقت جان بدهی و ساحل دریای دلم را آرامتر از همیشه کنی...عزیزم مرا باور داشته باش ، حتی برای یک لحظه هم که شده قلب مرا با تمام وجودت حس کن ... بیا تا تنهایی دوباره به ویرانه دلم نیامده است !تا تنهایی قاب  خالی و بدون عکسش را در طاقچه قلبم نگذاشته است،  تو بیا و قاب زیبای عکست را در آنجا بگذار! بیا در قلبم با صدای مهربانت بگو درد دلت را به من و با فریاد اسم مرا صدا کن و بگو مرا دوست میداری تا سکوت تلخی  که مدتهاست اعماق  قلبم را فرا گرفته است و قلبم را غم زده کرده است شکسته شود! قلبم را پر از محبت و عشق و صفای خودت کن ! بگذار آن خونی که در رگهای خشک من جاری می شود خون تو باشد و بگذار آن وجود من وجود تو نیز باشد! عزیزم اینک که مینویسم دوستت دارم چشمانم خیس است ، به خدا خیس است ، پس چشمهای خیس مرا باور کن و  تو نیز به من بگو مرا دوست میداری.با آهنگ دلنشین عشق و با یاد تو و با عشق به قلب تو با چشمانی خیس و قلبی پر از امید اگر نخندی و اگر بیخیال این دل عاشق من نباشی می نویسم  که دوستت دارم...اینبار نه از حفظ میگویم و نه تکرار میکنم ، اینبار برای آخرین بار میگویم این کلمه را !!!! چونکه دوست داشتن به عمل است نه به گفتن! پس برای آخرین بار  میگویم که مرا بفهمی  و قلب شکسته و عاشق  مرا باور داشته باشی ::::::::


دستانم را به سوی آسمان بلند میکنم و آرزوی تو را از خدای خویش میکنم

هر شب دلم میگیرد ، هر شب جای خالی مهتاب را در آسمان میبینم و دلم میگیرد! هر شب چشمانم از اشک ریختن خیس خیس است. هرشب وقتی که به یاد شبهای گذشته می افتم دلم به درد می آید به یاد آن شبهایی که در زیر نور مهتاب درد دل می کردیم!هر شب شمعی را میبینم که در گوشه دلم خاموش مانده است! به یاد شبهایی که شمع دلم از نور عشق شعله ور بود! هر شب خواب از چشمانم فراری است و اگر نیز با صدای آواز جغد شبانه به خواب روم خواب با هم بودنمان را می بینم و از خواب بیدار می شوم! هر شب کاووس سفر را میبینم ، کاووس رفتنت را میبینم و گونه ام خیس می شود! هر شب دستانم را به سوی آسمان بلند میکنم و آرزوی تو را از خدای خویش میکنم! هر شب برایم همان نیمه شب عشق است و تکرارش برایم یک آرزوی بزرگ است! هر شب صدای تو در گوشم بیداد میکند ، هر شب درد دلهایت در ذهنم غوغا میکند! کاش هر شبم برایم همان شب آرزوها بود اما افسوس که هر شبم برایم همان شب یلدای چشمانم است! شبی که اشک از چشمانم مثل سیل جاری می شود ، همان شبی که دستانم آرزوی گرفتن دستانت را دارند و شانه هایم التماس شانه های مهربان تو را میکنند! بعد از رفتنت هر شبم شب یلدای چشمانم است !هر شب با دیدن عکس تو به خواب می روم ، عکسی که تا صبح در آغوشم است ، عکسی که خیس خیس است و خیسی آن به خاطر اشکهایم است!هر شب بدون تو برایم تکراری است ، برایم عذاب است !لحظه ها و ثانیه هاش کند میگذرد ، و ساعت اتاقم خواب خواب است!کاش شبی فرا رسد که تو در کنارم باشی و آن شب بهترین لحظه زندگی ام خواهد بود! کاش زمان دلتنگی ام تو در کنارم باشی تا سرم را بر روی شانه هایت بگذارم و گریه کنم!


غصه های عاشقی با بودن در کنار یارم ، برایم شیرین است

کاش که عاشق نمیشدم چون ، عاشقی پر از غم است ، پر از دلتنگی است! کاش که عاشق نمیشدم چون ،عشق هوس است و یک راه نفسگیری است! کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک شعله خاموش نشدنی است ، یک لحظه فراموش شدنی است! کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک خواب بیدار نشدنی است ، یک رویای خیالی است! کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک شکنجه عاطفی است ، یک انتظار تلخ است، عشق یک تحمل است ، تحمل سختی ها و غصه ها است !کاش که عاشق نمیشدم چون ، عاشق یک مجرم بدون وکیل است ، عشق دادگاه بدون قاضی است! کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق سکوتی تلخ در اعماق وجود است ، عشق یک دریای نا آرامی است! کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق بازگشت ناپذیر است ، یک راه پر از دلهره است ، عشق اختلال در روند آرام زندگی است!کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق حرفهایش یک تکرار مکرر است ، لحظه هایش پر از بی تابی و گریه است! کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک غروب پر از دلتنگی است ، یک دنیای سرتاسر تاریکی است! اینک که عاشق شدم می مانم با یارم ، چون عشق جاودانه است ، عشق پایانش شیرین است ، عشق شکست ناپذیر است ، تکامل قلب آدمی است ، نشان دادن شفافیت احساسات است ، عشق یک افتخار است ، افتخار اینکه کسی هست که در این دنیای بزرگ تو را دوست میدارد و کسی هست که منتظر تو خواهد ماند!اینک که عاشق شدم می مانم با یارم ، چون عشق شریک بودن در غم یار است و سهیم بودن در شادی یار ، عشق یک همبستگی است ، عشق یک اراده قلبی است، یک حیات تازه است ، یک فردای پر از محبت است ، یک بستر گرم و احساسی است!اینک که عاشق شدم می مانم با یارم ، چون عهد بسته ام که با او بمانم ، چون خیلی او را دوست دارم ، چون برایم یک دنیا ارزش دارد ، چون مجنون او شده ام و چون باید رسم عاشقی را خوب به جا بیاورم ! عاشق می مانم با یارم چون که خیلی دوستش دارم و دیگر نمی گویم ای کاش که عاشق نمیشدم و نمیگویم عاشقی پر از درد و غصه است چون حتی همین درد و غصه های عاشقی با بودن در کنار یارم ، برایم شیرین است و تمام سختی های  عاشقی را با بودن او در کنارم میپذیرم چون که خیلی دوستش دارم



پرواز خواهم کرد

پرواز خواهم کرد به آسمان ملول عاشقی می روم ، بر بال ستاره ای از جنس سادگی می نشینم ، بر سر در دیوار عاشقی چون پرنده ای که نغمه ی عشق به سر دارد
پرواز خواهم کرد به سر چشمه ی آزادگی ، می نوشم جرعه ای از آن چشمه می روم ، می روم تا برسم به دیار سادگی ، می روم تا بنشینم بر سر پنجره ی دلدادگی ، می شوم قاصدکی از جنس آب ، قاصدکی که پیامی دارد پیامی برای مسافری آشنا ، مسافری خاک آلود که این پیرهن خاکی او از راه دشوار دیار سادگیست ، پرواز خواهم کرد بر دامنه ی سکوت می روم تا بنشینم بر سر قله های دور ، خواب دیدم آسمان تاریک را خاموشی بی پایان را ، خواب دیدم سیاهی گیسوان آسمان را ، در این خواب درد آلود شدم چون اشک های آشفته ی پاییز شدم ، قطره ی بارانی در میان آسمان تاریک ، خواب دیدم ناله های آشکار پاییز را ، شعله های آشکار جدایی را ، خواب دیدم لحظه ی پرواز پرستو را ، لحظه ی جدایی دو کبوتر را ، خواب دیدم مردن گل اقاقی را لحظه ی یخ زدن صنوبر را ، ای کاش نوری براید از پشت کوه بیدارم کند از این خواب درد آلود ، ای کاش جدایی ها پایانی داشت محبت ها گردابی داشت ، ای کاش غرق می شدم در این گرداب ، سیر سیراب می شدم از این گرداب پیر ، ای کاش که در این خواب سیاه بیدار شود باغچه ی زندگیمان ، کاش بیدار شود ماهک شبهای تاریکیم روشنایی بخشد به آسمان بی کسیم


تولدت مبارک اولینم

اولین ها خوبن ، اولین ها همیشه خوبن

اولین ها هرچقدر هم که دور بشن باز هم تازه ان

اولین ها همیشه مثل روز اولن و هیچوقت کهنه نمی شن...

یادته اولین تماس، اولین دیدار، اولین لبخند، اولین رضایت، اولین بی قراری، اولین دلتنگی....

حتی اولین دعوا و اولین قهر و اولین انتظار واسه اینکه کی اول طاقتش تموم میشه و عذرخواهی میکنه.....

اولین شبی که خواب همو دیدیم، اولین باری که اسم همو صدا زدیم، اولین باری که فهمیدیم نمیتونیم بدون هم دووم بیاریم...

همه این اولین ها شیرین ترین طعم رو برات خلق میکنند، جوری که مزه ش هیچوقت از زیر زبونت نمیره. حتی وقتی سالها میگذره باز هم حس این اولین ها به تازگی روز اولش باقی می مونه

در کنار همه این اولین ها که تنها بهانه تک لبخندهای روزهامه یه "اولین" دیگه هم هست که خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی برام عزیزه. اولین روز شهریور، اولین روز زندگی اولین نفریه که اولین بار حس جاودانه دوست داشتن و دوست داشته شدن رو به وجود پر از خراش من هدیه کرد. اون عزیز با عشق بی مثال و صبوری ایوب وارش التیامی بود به خراش های پنجه زمونه روی وجودم و تنها دلیل من برای شروع یه روز دیگه

 

عزییییییییییییییییییییییییییییییزم تولدت مبارک