عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

یه دنیا حسرت...

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن،

الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره، میدونی چی می مونه؟

یه آدم، یه دهن باز، یه گردوی پوک و یه دنیا حسرت...

مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم


نظرات 2 + ارسال نظر
نر گس یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 20:14

از هزاران یک نفر اهل دل است
مابقی تندیسی از آب و گل است

آب و گل را آدمی کی می شود
تا زمانیکه نگیرد عشق دست

آب و گل را می توان کردش سفال
طرح زیبا دادش و بعد هم شکست

آدمی را قادری تو بشکنی ،
تا زمانیکه به سینه اش دل هست

نر گس یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 20:11 http:///29mm.blogsky.com/

الهی غمم بار خاطر نباشد
که در غم مرا جان صابر نباشد
الهی نباشد وداعی و گر هست
برای کسی بار آخر نباشد
به هنگام کوچ عزیزان الاهی
نگه کردن از چشم شاعر نباشد
الهی کسی را که من دوست دارم
به دوران عمرم مسافر نباش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد