عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

آبرو داری کن عزیزم

این بار صدم بود که امروز باهات تماس میگیرم! ولی ازت هیچ خبری نیست. مثل دیروز، مثل چند روز پیش ...

گوشیمو دستم گرفتم و تا خواستم شمارتو بگیرم، راننده تاکسی از توی آینه دیدو با یه لبخند، صدای ضبط رو کم کرد. دوتا خانم کنار دستیم ساکت شدن و اونی هم که کنار راننده، جلو نشسته بود، داستانشو نیمه تمام رها کرد. حتی ماشین های بغلی اَم دیگه بوق نمیزدن.

همه یجورایی ساکت بودن تا من راحت تر باهات حرف بزنم.

آبرو داری کن عزیزم. لااقل این یه دفعه، گوشیتو جواب بده ...


نظرات 3 + ارسال نظر
احمد-ا سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 08:06

بر این باور آئیم که
همیشه خواستن توانستن است
و
روزگار محکوم به خواستن است
و
هرآنچه به ما رسد ، ما در جستجویش بوده و هستم هرچند حقیقتی تلخ باشد اما به خویشتن خویش بر آئیم جز این نیست !!

نر گس دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 19:59 http://29mm.blogsky.com/

از هزاران یک نفر اهل دل است
مابقی تندیسی از آب و گل است

آب و گل را آدمی کی می شود
تا زمانیکه نگیرد عشق دست

آب و گل را می توان کردش سفال
طرح زیبا دادش و بعد هم شکست

آدمی را قادری تو بشکنی ،
تا زمانیکه به سینه اش دل هست

نر گس دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 10:16 http://29mm.blogsky.com/

باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرف مانده در دهنم را عوض کنم

یک صبح تازه را بس‍ُرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

دارم میان مقبره‌ها راه می‌روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم

بردار زخمهای مرا مرهمی بیار
بگذار وصله‌های تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

علی‌ داوودی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد