عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

برگرد

روزهای خوب باهم بودنمان گذشت، روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید و تنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند.
روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است
.
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان
.
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است
.
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ، کاش دوباره می توانستم آن صدایی که شب و روز به من آرامش می داد را بشنوم
.
دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است عزیزم
.
تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم بر جا گذاشتی
.
خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند
.
دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم
.
برگرد ! بیا تا دوباره قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم
.
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد
.
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده است
.
چه عاشقانه دستانم را می گرفتی و در کنارم قدم می زدی ، چه عاشقانه مرا در آغوش خود می فشردی
.
چرا رفتی از کنارم؟ تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت با چند خاطره تلخ مانده ام
.
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین با هم بودنمان تکرار شود
.
دلم بدجور برای تو ، برای حرفهایت ، درد دلهایت ،صدای گریه هایت تنگ شده است
.
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم
.
با آمدنت مرا دوباره زنده کن و احساس را در وجود من شعله ور کن تا عاشقانه تر از همیشه از تو و آن عشق پاکت بنویسم
.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد