عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

بگو که چقدر مرا دوست داری

من که ماندم و با صداقت عشق را به تو ابراز کردم
ماندم و در آتش دلتنگی و فاصله سوختم
 .
من که ماندم و بهانه ای برای رفتن نیاوردم ، یکرنگ با تو ماندم و یکدل نیز خواهم ماند
.
با غم عشقت ساختم ، در برابر سرنوشت ایستادم و در مقابل همگان تنها نام تو را فریاد زدم
.
حالا نوب تو است
.
تو خودت را نشان بده و بگو که عاشقی
 !
چرا سکوت کرده ای؟ چرا حرفی نمیزنی ؟ درد دلت را بگو؟
حالا نوبت تو است که عشقت را به من و همگان نشان دهی
.
بگو که چقدر مرا دوست داری ، بگو مرا برای چه میخواهی
!
من تو را درک کردم ، بهانه های تو را تحمل کردم ، حالا نوبت تو است که مرا درک کنی و بفهمی که در قلب من چه میگذرد

چگونه بگویم که تنها تو را میخواهم ، چگونه عشقم را به تو ثابت کنم؟
حالا نوبت تو است من که تنها در راه عشق جانم را فدایت نکرده ام
.
نه دیگر این فکر را از سرت بیرون کن ! جان من در راه عشق فدا شده
.
این تنی که میبینی روح من است ، تن من در راه عشق از روحم جدا شده
.
من که ماندم و ساختم با تو و در غم عشقت سوختم ، حالا نوبت تو است که بسوزی و بفهمی که آتش عشق چقدر دردناک است
.
حالا نوبت تو است که در مقابل سرنوشت بایستی و ثابت کنی که تنها مرا میخواهی
.
حالا نوبت تو است که نام را فریاد بزنی و بگویی که تنها به عشق من زنده ای
 .
حالا نوبت من است که سکوت کنم و تو پاسخ سکوتم را به قلبم بدهی
.
من که هر چه گفتی ، گفتم به روی چشمهایم ، هر چه اشکم را در آوردی گفتم فدای آن بی وفاییهایت ، هر چه مرا سرزنش کردی ، گفتم مرا ببخش عزیزم
 .
حالا نوبت تو است ، که به من محبت کنی و عشق بورزی ، حالا نوبت تو است که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من بیاموزی
.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد