به عشق تو زنده ام ، این را بدان که هر جا هستی با خاطرات تو زندگی
میکنم.
به عشق تو عاشقم ، به امید تو زنده ام ، بدون تو میمیرم.
هر شب یاد تو مرا به یاد ستاره ها می اندازد ، هر شب یاد تو مرا به یاد دلتنگیها
می اندازد.
میخواهم بگویم که دلتنگم ، بیشتر از گذشته ، بیشتر از فردا .
دلم با تو است ، اما چه فایده دستانم دور از تو است.
دستانم در آرزوی گرفتن دستان گرم تو است ، از آن لحظه که رفتی چشمهایم در تب و تاب
دیدن چهره ماه تو است.
به عشق تو این لحظه های دور از تو بودن را میگذارنم ، اگر تو نباشی لحظه ها برایم
مثل شبی میشود که مهتاب خواب است و ستاره ها گریانند .
هر شب با خاطرات گذشته لحظه های تاریکم را به امید روشنایی با چند قطره اشک
میگذرانم.
شاید امروز بیایی ، شاید فردا یا …. نه
دیگر طاقت گفتنش را ندارم.
کاش هنگامی که میرفتی چشمهای مرا نیز میدیدی که به التماس دیدن تو و در حسرت لحظه
ای نگاه به تو چه بچه گانه گریه میکردند ، اما تو هنگام رفتنت نگاهت به سوی دیگری
بود .
کاش میدانستی اگر صبورم ، اگر خسته نیستم از این انتظار ، به امید آمدن دوباره تو
است.
کاش میدانستی دلم به خاطرات شیرین گذشته خوش است ، و باز در حسرت آن روزها تنها و
دلشکسته است.
هر شب ستاره با آن نگاه دلسوزانه اش به چشمهایم میفهمد که چقدر دلتنگم و بیقرار
لحظه دیدارم .
یادش بخیر آن لحظه های شیرین ، یادش بخیر آن لحظه ها که با هم بودیم ، در کنار هم
بودیم ، میخندیدم ، شاد بودیم و با شور و شوق در کنار هم قدم میزدیم.
یادش بخیر ، چه لحظه های قشنگی بود.
آیا دوباره تکرار میشود آن لحظه های شیرین؟ رویاست ، آری تنها یک رویاست.