عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

به خدا دوستت دارم

قلبی در این سو در گوشه ای تنهای تنهاست و به انتظار تو است.به عشق تو این روزهای سرد و نفسگیر را می گذراند و به امید دیداری دوباره با تو لحظه های پر از دلتنگی و تنهایی را پشت سر می گذارد.
قلبی در این سو دیوانه تو است و بدجور دلتنگ آن قلب مهربان تو است. لحظه ای به یاد این قلب عاشق من هم باش که در انتظار تو هنوز تنهای تنها نشسته است و از غم دوری ات چشمهایش بارانی است.
به عشق تو طلوع غم ها و غروب لحظه های بی حوصله را پشت سر میگذارم تا روزی فرا
 رسد که تو را ببینم و در آغوش خویش بفشارم.
این قلبی که در این سو منتظر تو هست را بیش از این در انتظار نگذار ، بیا تا سکوت تلخ و غمگین قلبم شکسته شود.
در این گوشه از این دنیا ، یک دل تنها ، بی پناه ، سر به راه ، به انتظار تو نشسته است و شبها به یادت به ستاره ها خیره می شود و تا سحرگاه در غم دوری ات چشمهای بهانه گیرش را آرام میکند.
در این گوشه از این خانه ، بی بهانه ، بهانه تو را می گیرد. و ای کاش که تو در کنارم بودی و آرزوی این قلب بی طافتم را برآورده می کردی.
به خدا دوستت دارم ، تنها تو را و قلب مهربانت را .
این قلب بی طاقت ، عاشق ، ولی تنهای مرا بیش از
  این در انتظار خودت نگذار.
اینک که تو معنای واقعی عشق را برایم معنا کردی ، و درد عشق را در قلبم گذاشتی و بعد از آن دردی بالاتر از عشق که همان درد دوری و انتظار است را در قلبم جا دادی دوایی را برای این دردها به این قلب عاشقم برسان.
دوای دردم تویی ، محبت و عشق تو و حضورت در کنارم است.
دوای دردم همان چشمهای زیبای توست که لحظه ای ، تنها لحظه ای به آن خیره شوم.
قلبی در این گوشه از این دنیا ، بی پناه ، در این خانه ، بی بهانه ، چشم انتظار توست.
بیش این آن را در انتظار خودت نگذار ! به خدا بدجور دلش هوایت را کرده است.
به انتظار تو ، این لحظات سرد دور از تو بودن را می گذرانم تا همان روز رویایی فرا رسد.
همان روزی که تو را در آغوشم می فشارم و آرام آرام می شوم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد