عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

ای سرنوشت هر چه میخواهی با دلم بازی کن

هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم
با داشتن تو ، حتی با غصه های بازی این زمانه پیر نمیشوم
تو به من محبت برسان ، من با بی محبتی هیچکس دلگیر نمیشوم
تو تنها در قلب من باش ، در این راه نفسگیر زندگی ، همنفسم باش
قلبم با قلب هیچ غریبه ای درگیر نمیشود
.
اسیری بودم در قفس تنهایی ،
حالا گرفتارم در قلب تو ،
مطمئن باش با هیچ کلیدی
  آزاد نمیشوم
اشکم را در نیار ، نا امیدی را به قلبم نرسان ،
من با هیچ حادثه ای پشیمان نمیشوم
هر چه از نبودن بگویی ، من از بودن می گویم
هر چه از فاصله بگویی ، من از در کنار تو بودن میگویم
هر چه از من نفرت داشته باشی ، من از عشق تو میگویم
هیچگاه از عاشق بودن خسته نمیشوم
در خلوت عاشقانه ی من ، تو در رویاهای منی
ببین که با تو چه رویاهایی در سر دارم ،
عزیزم هیچگاه از این خیالات دلزده نمیشوم
روزی در خیال عشق تو بودم ،
تا تو را به دست نیاوردم بی خیال نشدم
با همان خیال خوش ، عاشقت شدم ،
با همان خیال ، همان آرزوی محال ،
در دریای بی کران عشقت غرق شدم
.
هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم ،
ای سرنوشت هر چه میخواهی با دلم بازی کن ،
من هیچگاه بازنده نمیشوم
!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد