عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

کاش اجازه داده بودی ببینمت

آمدی ، چه صادقانه آمدی ، مرا عاشق کردی .
آمدی ، چه عاشقانه آمدی ، مرا دیوانه کردی
 .
مثل باران آمدی و مرا که همان کویر خشک و بی جان بودم از محبت و عشق سیراب کردی
.
مثل یک پرستوی عاشق آمدی و مرا با خود به دشت عشق و امید بردی
 .
آمدی و مرا اسیر کردی ، اسیر آن قلب مهربانت
 .
بیا که آمدنت امیدها و آرزوهای قلبم را دوباره زنده می کند ، بیا که این دل بی قرار تو است
.
مرا بیش از این در حسرت عشقت نگذار
 .
مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی ، آری تو مرا گرفتار خودت کردی
 .
بیا که دلم هوای با تو بودن را کرده است ، بیا که قلبم تنهای تنهاست و بهانه تو را میگیرد
.
بیا تا دوباره مرغ عشق در باغ سوخته قلبم آواز عاشقانه اش را شروع به خواندن کند ، بیا تا لحظه های سرد زندگی ام غروب کند و یک دنیا محبت و عشق در قلبم طلوع کند
.
از اینکه آمدی و
  مرا اسیر خودت کردی پشیمان نباش ، تو را می پرستم ای قبله امیدم.
میخواهم با تو باشم ، با تو و آن عشق پاکت ، میخواهم در آن قلب مهربانت برای همیشه بمانم
 .
چه زیبا آمدی و لحظه های پر از غم زندگی ام را عاشقانه کردی
.
بیا تا ستاره ها در آسمانند و مهتاب شاهد آمدنت هست
.
بیا تا خاکستری که در قلبم هنوز هم پر از گرماست شعله ور شود و تپش قلبم لحظه به لحظه تندتر شود
 .
به عشق آمدنت مدتها به انتظار نشسته بودم ،حالا که آمدی انتظارم به سر رسیده و تو را در کنارم خودم میبینم ! بمان با من ، می مانم با تو ، و میخوانیم آواز عاشقی را
 .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد