عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

این همه نوشتم ، اینک کجاست عاشقانه هایم؟


کجا بنویسم اینهمه حرفهای عاشقانه را
چگونه ابراز کنم اینهمه احساسات عاشقانه را
نمیخواهم دیگر بر روی کاغذی بنویسم که میسوزد ، پاره پاره میشود
نمیخواهم دیگر بر روی کاغذی بنویسم که روزی دور انداخته میشود
اینهمه نوشتم ، اینک کجاست عاشقانه هایم؟
تو ندیدی قطره های اشکم را بر روی صفحه کاغذ ، تو ندیدی راز درونی قلبم را درون عاشقانه هایم
.
تو فقط خواندی و گفتی همه حرفهایت تکراریست
تو فقط خواندی و گفتی اینها همه خیالیست
آنگاه که عاشقانه هایم را خواندی ، آنها را دور انداختی
.
شاید اینک در گوشه ای از اتاق باشد ، شاید هم در گوشه ی انبار دلت خاک خورده باشد
.
کاغذ دفتر عشقم که سوخت انگار که دلم سوخت ، تو ندانستی که حرفهای دلم را با دلی پر از خون نوشته بودم
.
کجاست عاشقانه هایم ، هنوز در پی آنها هستم ! خاطرات زندگی ام همه آنجا بود
.
یک اتاق تاریک ، فضایی پر شده از عطر تنهایی ، قلمی که دیگر یاری نمی کند مرا ، قلمی خسته ، تا امروز نیز به امید من جوهرش به کاغذ نشسته
.
قلمی نا امید ، قلبی شکسته ، کجاست عاشقانه هایم؟ همه آنها مثل خاکستر بر زمین نشسته
.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد