عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

به دنبال خودم میگردم منی که دارم محو میشوم از دنیای زیبایت...

به دنبال خودم میگردم منی که گم شده ام در سرزمین چشمانت به دنبال خودم میگردم منی که دارم محو میشوم از دنیای زیبایت تو خسته ای و من در فکر خوشبختی تو ، تو از پنجره خیره به آسمان ها و من خیره به چشمان تو به ظاهر سرد و بی احساسم و از درون عاشق تو... و عشق آنچه که تو میبینی نیست ، عشق قلب من است که سالها انتظار تو را کشید تا تو را به دست آورد، عشق احساس من است که سالها تنها برای تو ابراز شد، عشق تو هستی و تنها تو ، برای قلبم! من برایت تکراری شده ام و تو برایم تکرار تپشهای قلبم... شاید ابراز آنچه در قلبم سالهاست نهفته است سخت باشد ، اما آن احساس هنوز زنده است و حتی بیش از گذشته ها....به دنبال خودم میگردم ، منی که گم شده ام در سرزمین چشمانت، به دنبال خودم میگردم منی که دارم محو میشوم از دنیای زیبایت...تو خسته ای و من بیخیال همه چیز ، تا با بیخیال بودن از همه چیز تنها خیال تو را در قلبم داشته باشم. به دنبال این بودم که مدتی را با تو و تنهایی بگذرانم ، اما تو دلت میخواهد تنهایی مان را از میان برداری ، خیلی خوب میدانم از تنهایی با من و قلبم بیزاری... و تو میگویی من بی احساسم ، من سردم و بی خیالم ، اما این خیال تو بود در دلم که احساسی را بنویسم از تو ، تا بفهمی از گذشته نیز بااحساس ترم...برگرد به خودت که انگار خسته ای ، تو که فکر میکنی من بی احساسم ، پس چرا اینک خودت شکسته ای؟.... اگر از ظاهر سرد من خسته ای ، پس برگرد به من و خط اول شعرم ، شاید بفهمی من تمام فکرم خوشبختی توست که ذهنم درگیر تو است و به ظاهر بی احساسم!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد