عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

قطرات باران عشق

در این روز بارانی ،هوا پر شده از عطر عشقت تو را سپرده ام به نسیمی که بوی باران میدهد بارانی که مرا لبریز میکند از آنچه قلبم را پر تپش کرده ... دستهایم پر از لطافت دستان تو ، آغوشم باز است برای در میان گرفتن تو  تا از خیسی تنت خیستر شوم در زیر باران تا فاصله بگیرم از زمین و آسمان  تا بروم به رویاهایم ، نمیخواهم لحظه ای حس کنم که در خیالاتم از عشق تو به جنون رسیدم ، چه سختی هایی کشیدم  تا در زیر باران به تو رسیدم و اینجا طعم شیرین عشق را با تو چشیدم در این روز بارانی ، هوا پر شده از حضور مهربانت ، نه در جستجوی یک سرپناهیم نه به انتظار رفتن ابرهاییم ، همین حال را میخواهیم با این هوای عاشقانه همینجا را میخواهیم با این حس شاعرانه وقتی با تو قدم میزنم در زیر باران ، قدر تو را میدانم بیشتر از هر زمان میرویم و میرویم در زیر باران، نه خستگی است در پاهایمان نه نا امیدی در دلهایمان ، من هستم و تو هستی و خدایمان عطر دوستت دارم ها پر شده ، هر قطره از باران با عشق می آید و تن ما را خیس میکند ، تا هر دویمان بوی عشق را بدهیم در زیر همین باران همیشه با من بمان ای عشق بی پایان ،  نگذار زندگی مان مثل کویر باشد من از درد کویر رها شدم و با یک قطره باران به دریای بی انتهای دلت رسیدم غرق شدم ، عاشق شدم و اینک عاشقانه میپرستم تو را   



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد