عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

دل من تو را میخواهد

دل من پنجره ای میخواهد که رو به چشمان تو باز شود تا ببینم دنیای زیبایم را چشمانی که انگار مثل یک دریاست ، دریایی که غرق درون آنم ...دل من آسمانی میخواهد که تک ستاره اش تو باشی تا من به امید تو پرواز کنم به سوی آسمان تا در خیالم همنشین شبهایت باشم....دل من کوچه باغی میخواهد که عطر حضورت در آنجا پیچیده باشد تا من به عشق تو ساعتها در آنجا قدم بزنم با یادت زیر و رو کنم تمام احساسی که آنجا نهفته...دل من نیمکتی میخواهد که جای خالی تو در آن با خیالت پر شود و من به انتظارت بنشینم ، تا لحظه ای که در کنارم بنشینی و برایم از آن حرفهای عاشقانه بگویی...دل من ساحلی میخواهد که دریایش تو باشی ، و من امواج عشقت را در آغوش بگیرم...دل من بارانی میخواهد ،  تا ببارد و من تو را در میان قطره هایش پیدا کنم ، با هم بارانی شویم در آن هوای عاشقانه ماندنی شویم با هم خیس خیس شویم ، تا پایان باران در کنار هم یک مجسمه عاشقانه شویم دل من تو را میخواهد ، تویی که همه کس منی تویی که مرا عاشق دلت کردی و دلت را مال من دل من تو را میخواهد ، و تو را میخواند ، تویی که زیباترین ترانه ی عاشقانه های منی دل من محبتهایت را میخواهد ، وجود گرم و پر احساست را میخواهد ، تا با احساست جان بگیرم تا از بودنت نفس بگیرم تا از نفسهایت بروم به کنار همان پنجره که رو به چشمانت باز میشد تا اینبار پرواز کنم به سوی چشمانت! وای که درون چشمانت چه غوغاییست دل من دنیایی را میخواهد که فقط من و تو درون آن باشیم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد