عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

عشقمی ، دوستت دارم

وقتی در کنارمی احساس غربت نمیکنم آرامم و از این زمانه سرد شکایت نمیکنم وقتی در کنارمی از خستگی های زندگی رها میشوم میروم در حس تو ، و یک عاشق واقعی میشوم وقتی در کنارمی این گرمای وجودت است که به من شوق نفس کشیدن میدهد این عطر حضورت است که به من عشق زندگی را میدهد بی خیال از هر چه غم است در این دنیا تو را عشق است که خدا به من داده این فرشته زیبا را نه دلتنگی ، نه نا امیدی ، وقتی تو هستی چه لحظه ای بهتر از این چه لحظه ای زیباتر از این که تو مرا در میان خودت میگیری چه حسی قشنگتر از این که مرا نوازش میکنی و به وجودم افتخار میکنی... هیچ لحظه ای را در زندگی ام با این حس عوض نمیکنم ، من تو را به هیچ قیمتی رها نمیکنم دوستت دارم ای زیباترین حس زندگی ام دوستت دارم ای تو که مرا به اندازه وسعت قلبم دوست داری قلبی که به وسعت نگاه تو است ، نگاهی که به اندازه یک دنیا برایم با ارزش است که این نگاه تو است که مرا تا آن سوی دنیا میکشاند مرا به پرواز در می آورد تا از آن بلندی ها عشقم را ببینم که می تابد بر سرزمین قلبم دوستت دارم عزیزم ، دوستت دارم بهترینم و میگویم دوستت دارم چون که کلامی با ارزش تر از این برای من نیست تا به قلب مهربانت ابراز کنم و حسی بالاترو شیرین تر از این نیست که با گفتنش قلبت را آرام کنم و هیچکس در این دنیا نیست برایم با ارزش تر از تو و هیچکس در این دنیا نیست جز تو  که به اندازه وسعت قلبم او را بخواهم و این حس و این لحظه برایم مقدس است چونکه تو اینک در کنارمی و قلبم از همینجا احساسش را برای تو مینویسد برای تو که قبل از اینکه این شعر را بنویسم تو خودت حرف دلم را خوانده بودی...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد