عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

تنهایی مال منی

 مانده ام به پای تو که دوستت دارم ، خسته نیستم ، چون که تو را دارم و روزی لحظه ای آمد که دیدم با تو چه دنیایی دارم ، مثل بهشت وجودت ، نگاهت ، حرفهایت ، چه زیبا می تابند بر تن من و بازتابش عشقی است که مرا لحظه به لحظه دگرگون میکند ساده تر مینویسم، دوستت دارم ! ساده است ، به سادگی یک قلب، اما پر از غوغا و من زمانی در هیاهوی قلب خویش ، زمانی که همه از عشق فراری بودند با شنیدنش پر از گریه و زاری بودند ، عاشقت شدم و هر چه خواستی در راه داشتنت قدم برداشتم و امروز رسیده ام به عمق قلبت، جایی پر از آرامش حالا از این سرزمین تنها ، من مانده ام و تو و خدا  پس به آن کسی که جز من و تو در بین ماست دوستت دارم نمیخواستم تنهایی را ، اما تنها تو را میخواستم نمیخواستم بی کسی را ، اما دلم میخواست تو باشی همه کسم شدی تنها بهانه ، برای هر دلیل عاشقانه تنهایی بود در بینمان ، اما جزئی از عشقمان مثل اینکه من تنهایی در قلب توام ، مثل تو که تنهایی مال منی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد