عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

از دلتنگی بیقرارم

تحمل دلتنگی ، درد نبودنت ، من که تحمل ندارم دوری ات عشق من هر جا هستی بیا که میخواهمت میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز از دلتنگی احساس مرا داری روزها چه زود میگذرد ، زندگی با یک چشم به هم زدن میرود اما نمیگذرد، نمیرود این لحظه های انتظار و دلتنگیعزیز من ، نمیدانی که دلم چقدر برای چشمانت تنگ شده نمیدانی که دلم چقدر برای آن آغوش گرمت پر میزند...و قلبم اینجاست که تند تند میزند بیقرارم ، و همچنان به عشق تو عاشق این انتظارم...تا پایان این انتظار ، دلتنگی هایم بر روی هم انباشته میشود تا جایی که قلبم لبریز از دلتنگیست ، لبریز از عشقیست که بیش از همیشه است تا پایان انتظار اشکی نمیریزم ، تا لحظه ای که تو را ببینم و دریایی از اشک بر گونه ام جاری شود تا اشکهای شوق جای غم دوری ات را بگیردخیره به عکسهایت ، تحمل ندارم ببینم نیستی در کنارم گرچه همیشه به تو میگویم که مهم در قلب هم بودن است ، همیشه به یاد هم بودن است و من عشق بی قانون میخواهم ،من لحظه های آرام در کنار تو را میخواهم و می آید لحظه ای که می آیی ، به عشق آن هست که این شعر مرا میخوانی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد