تحمل دلتنگی ، درد نبودنت ، من که تحمل ندارم دوری ات عشق من هر جا هستی بیا که میخواهمت میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز از دلتنگی احساس مرا داری روزها چه زود میگذرد ، زندگی با یک چشم به هم زدن میرود اما نمیگذرد، نمیرود این لحظه های انتظار و دلتنگی …عزیز من ، نمیدانی که دلم چقدر برای چشمانت تنگ شده نمیدانی که دلم چقدر برای آن آغوش گرمت پر میزند...و قلبم اینجاست که تند تند میزند بیقرارم ، و همچنان به عشق تو عاشق این انتظارم...تا پایان این انتظار ، دلتنگی هایم بر روی هم انباشته میشود تا جایی که قلبم لبریز از دلتنگیست ، لبریز از عشقیست که بیش از همیشه است … تا پایان انتظار اشکی نمیریزم ، تا لحظه ای که تو را ببینم و دریایی از اشک بر گونه ام جاری شود تا اشکهای شوق جای غم دوری ات را بگیرد …خیره به عکسهایت ، تحمل ندارم ببینم نیستی در کنارم گرچه همیشه به تو میگویم که مهم در قلب هم بودن است ، همیشه به یاد هم بودن است و من عشق بی قانون میخواهم ،من لحظه های آرام در کنار تو را میخواهم و می آید لحظه ای که می آیی ، به عشق آن هست که این شعر مرا میخوانی …