عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

به تو خواهم رسید ...

به تو خواهم رسید ، به هر قیمتی تو را به دست خواهم آورد تو را در میان خواهم گرفت و فریاد عشق را سر خواهم داد به تو خواهم رسید ، به تویی که مرا به عشق رساندی  و من میرسم به تویی که رسیده ای به قلبم، احساس کرده ای  عشق و محبت هایم  با تو زندگی کردن یک اتفاق دلنشین است ، تو را به دست آوردن لحظه ای شیرین است به تو خواهم رسید ای تو که مرا به همه جا رساندی در میان همه لحظه هایی که گذشت ، یک لحظه هم نخواستم تو را از دست بدهم  هیچگاه بی خیالت نشدم و به خیالت چه روزهایی را سر کردم و چه لحظه هایی را گذراندم با اینهمه خاطره و عشقی که با تو دارم ، با این کوله بار محبتهایی که از تو در دل دارم  به لحظه هایی خواهم رسید که همه را دوباره با تو قسمت خواهم کرد و من منتظر تکرار همیشه با تو بودنم ، منتظر خواستن ها و رسیدنم اینهمه رفتم و رفتم و آمدم و رسیدم به تو ، ببین که همه دنیا را زیر پا گذاشته ام به خاطر تو ببین که قید همه کس را زدم ، به خاطر دلم ، به عشق دلت ،  به شوق دیدنت تو را به دست آوردم  از زیبایی چشمانت گفتم و شعرم سکوت کرد از ردپای قلم بر روی صفحه کاغذ که چگونه میرقصد قلمم و چگونه میگوید در وصف چشمانت به چشمانت خواهم رسید ، در لحظه ای که محو خواهم شد در نگاهت  نگاهی که مرا هر جا بخواهم میبرد ، تنها یک نفر هم بیشتر نمیتواند مرا با خود به رویاها ببرد با تو رفتم به شیرین رویا و حقیقت عاشقانه ی زندگی ام



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد