اونی که ظاهرا انگار زیادی از سرش بودی...
دلتنگ لالایی چشمهای توام در هوایی که نفسهای تو را کم دارد بال میزنم تا سر شاخه اکنون به رد پای زمان میان سرگشتگیهای لحظات نگاه میکنم گاهی باید از بالا نگاه کرد شاید لازم باشد همه چیز را در جیب پیراهن تنهایی پنهان نکرد دستهای تو را دلتنگم آن زمانی که به همراه زمان می چرخم در تلاقی امروز و خاطره های دیروز من کمی تا حدی نسبتا غمگینم. من تو را میخواهم ای حاجت روز عرفه ی من، من سفر خواهم کرد به مقصد افق نگاه تو راه خواهم پیمود کوله بار من کجاست ؟؟
آهنگ زیبای مهناز تقدیم به خانمی مهربان و زیبای خودم
ببخش ک در شان خانمی نیست