بیا از کنار تمام حرفها بگذریم. بیا از کنار تمام ها بگذریم . هیچ خورشیدی دلش پر از گناهان سخت نیست. چرا میان فاصله ها ی ابهام انگیز دست وپا میزنیم؟ چرا به قدر نگاه هایمان زندگی می کنیم ؟ چرا همیشه پر از تهی های ابهامیم؟ چرا همیشه پشت خروارها محبت به سادگی به روشن وخاموش شدن شعله ای می اندیشیم؟ چرا میان عاطفه ها به سوگواری شمع ها شک نمی کنیم ؟ چرا به سادگی دروغهایمان عادت کرده ایم ؟دلم برای خودم می سوزد، که مرداب لحظه های سخت گاهی تمام ذهن مرا آشفته میکند و نمیدانم لحظه هایی که آمده اند و گذشته اند را چگونه شهید کنم ؟ کاش می شد نامه هایمان را به آدرس قلبمان پست کنیم؟ کاش می دانستیم کودکیهای قشنگمان به زیبایی لحظه های ازدست رفته مان نیست. کاش می توانستیم چشمهای همدیگررا انشاء کنیم.کاش هرشب میان دلتنگی هایمان کسی بود به ارزش ستاره ها تا تمام وجودش را مشق کنیم.کاش میدانستی که من برای گذشتن از میان ثانیه ها به اندازه سالها پیرشده ام. و گاهی دلم برای خودم می سوزد که چرا میان کلمات عبوس دلم را پنهان می کنم؟ میدانم که چنین نیست و میدانم که چنین هست. و تو ، که پشت تمام فاصله ها نفس می کشی ، به سادگی قلب من ایمان بیاور.بدان که تولد را برای شروع دوباره خلق کرده اند و بدانکه دوست داشتن آنقدر دوست داشتنی است که شایسته هرکسی نیست . بیا از کنارتمام ثانیه ها بگذریم . بیا زندگی را بدزدیم