عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

دوستت دارم تا ابد

دوباره مثل همه این 7 ماه و 9 روز تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده.خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم.به یاد شبی رویایی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم.دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟در آواز شب آویز های عاشق؟در چشمان یک عاشق مضطرب؟در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم.و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی.ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم.کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم. می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیایند.می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود.می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو هدیه نشود.دوباره شب،دوباره طپش این دل بی قرارم.دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد.دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم.دوباره شب ،دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود.دوباره شب،دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته.دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت،دوباره من و یک دنیا خاطره....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد