عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

پاییزه پاییزه

پاییزه پاییزه برگ ازدرخت میریزه هوا شده کمی سرد روی زمین پر از برگ ابرسیاه وسفید آسمونو پوشونده .....

صدای خش خش برگهای پاییزی زیر پاهام یه چیزی میگه


یه پیامی واسه ما داره واینکه زندگی فرصت اندکی است قدم زنان تو یه فکرغوطه ور میشم باد پاییزی برگها رو از شاخه ها جدا میکنه و من شاهد آخرین بوسه برگ وشاخه روی آن صندلی پارک طالقانی میشینم . تو فکرم شعر کودکانه پاییزه جاری میشه و من به برگهای زردوسرخ کف خیابون خیره میشم . این برگها جز خزان پیام بزرگتری دارن واون اینه که همیشه زندگی جاریه باید امیدوار بود باید خستگی رو دور کرد ، جدا شد وبرای شکفتن دوباره تلاش کرد درسته پاییز سرآغاز رویش بهاره و این بزرگترین درس پاییزه پس با من همراه شو همنفس

 

این ساده ترین هدیه من است، هدیه ای غرق درشکوه هدیه ای از قلب عاشقم برای قلب عاشقت مزین با اشک های شبانه ام و پیچیده در صندوق اسرارهای جاودانمان هدیه ای که به آسانی به دست نیاورده ام نه به آسانی آشنایی نگاههایمان و نه به آسانی پیوند دلهایمان این هدیه ای است از قلب عاشقم برای قلب عاشقت یک سلام دوباره، برای شکفتن شکوفه عشق در قلب زمستانی ات برای یادآوری سلام ها و پیمان ها و دردهایمان برای توآورده ام این هدیه را این سلام را هدیه ناچیزم فدای قدم های پراز تردیدت بیا، بیا و بپذیر هدیه ناچیز مرا چشم های منتظرم را پاسخی ده اگر پذیرای سلام من باشی این چشم ها تا افق برایت اشک شوق خواهند ریخت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد