عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

پیامهایی برای معشوقم

هرگز نگذاشتم و نخواهم گذاشت کسی بر صندلی یادت بنشیند.... حتی غبار

 

صدای پای پادشاه فصل ها،پاییز به گوش می رسد؛ نکند پاییز تویی که 4 فصل در دلم پادشاهی میکنی؟

 

تابستان! حالا ک داری میروی بگذار بگویم .... روزهای گرمت برای من بسیار سرد گذشت.

 

با شمع های خاموش،باد کاری ندارد، اگر بر تو سخت میگذرد بدان روشنی



 

زندگی را به تمامی زندگی کن در دنیا زندگی کن بی آنکه جزئی از آن باشی. همچون نیلوفری باش در آب، زندگی در آب بدون غرق شدن در آب! زندگی به موسیقی نزدیکتر است تا به ریاضیات،ریاضیات وابسته به ذهن اند، وزندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند،زندگی سخت ساده است،خطر کن،وارد بازی شو، چه چیز از دست می دهی؟ با دست های تهی آمده ایم، وبا دست های تهی خواهیم رفت، نه چیزی نیست که از دست بدهیم فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند، تا سر زنده باشیم، تا ترانه ای زیبا بخوانیم، و فرصت به پایان خواهد رسید! آری اینگونه است که هر لحظه غنیمتی است ! مرگ تنها برای کسانی زیباست که، زیبا زندگی کرده اند! از زندگی نهراسیده اند، شهامت زندگی کردن را داشته اند، کسانی که عشق ورزیده اند، دست افشانده اند، و زندگی را جشن گرفته اند، پس بیا و با عشق زندگیمان را بسازیم برخلاف خواسته ی همگان؛حتی فرای باور تو من به وصالمان ایمان دارم. من و تو و مهتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد