عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

تو را میخواهم ای تمام باورم

درمانده ام و دلگیر وتنها و و ... نمیدانم فقط میدانم هستم ، نفس میکشم ، راه میروم و گهگاهی دو قطره اشک که گویای همه چیزهست بر گونه هایم غلتان غلتان سر سره بازی میکنند میدانم که هستم ، حالم خوش نیست عزیز راه دورم ، بهانه نفس کشیدنم کاش میتوانستم تمام بودنم را در جرعه شرابی خلاصه کنم و به سلامتی تپشهای قلبت سر بکشم.میدانم که هیچ گاه چشمهای منتظر باران آسمان نوشته هایم را خیس نخواهد کرد. کاش شاخه رزی از با غچه نگاهت می دزدیم همان نگاهی که هیچگاه در آینه بودنش خودم را ندیدم من اینجا هستم اینجا ، زیر سقف لحظه های تنهایی با تو بودن من فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم آی خدای مهربان من نفسهایم را میشنوی؟ هق هق بغضهایم را می بینی ؟ و عطر خواستنم را حس میکنی؟ من در آیینه باورم چشمهای بودنت را می بینم میبوسم وزندگی میکنم تنها به امید دستهایی که بهانه همه چیزند مهربان یاور من هستم ، راه میروم و نفس میکشم.....یعنی زنده ام !!!!!!!!!!!!!!!! ولی....... تو را میخواهم ای تمام باورم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد