عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

چند خطی برای دل خودم

چقدر زود دیر میشود چقدر ثانیه ها به سرعت از هم سبقت می گیرند امروز هم دستهای آینه چروکی دیگر بر پیشانی ام گذاشت و به لبخندی به جمع موهای سپیدم بعلاوه یک نوشت چقدر زود دلم چقدر زود و من در میان یک اندوه، در میان خاطره هایی وهم انگیز دست و پا میزنم دلم میدانی گاهی به چه فکر میکنم؟ کاش میشد مغزم را فرمت کنم کاش میشد ما آدمها این توانایی را داشتیم و دوباره بهم اعتماد میکردیم و دوباره دستهای مهربانی را به سوی لحظه هایمان دراز میکردیم و دست در دست هم به آفتاب سلامی دوباره میدادیم چقدر زود دلم چقدر زود پیر میشویم و چقدر دیر می فهمیم کاش می شد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد