عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

فراموشی ....

واین بار با انبوهی از بهانه ها سلامت می کنم ....سلام می کنم به تو که ترانه ای هستی برای زندگی کسی .....عیبی ندارد اگر آن کسی که دوستش داری یا داشتی یا خواهی داشت دل به ترانه زندگی تو ندهد ...تو ترانه زندگی برای خودت بخوان....ترانه بخوان تا نگذاری صدای بال کبوتر های عاشق از یاد ما برود....ترانه بخوان تا صدای خش خش برگهای پائیزی را به فراموشی زمان نسپارم ...اصلا بیا و ترانه ای بخوان برای من ....برای منی که سالهاست صدای هیچ ترانه ای در گوشم زمزمه نکرده ... از من می خواهند که فراموش کنم ، انچه را که سالها به من آموخته اند . از من می خواهند که چشمانم را ببندم به روی هر چه که حقیقت است .دیگر نمی دانم به کجا و کی باید پناه ببرم. نمی دانم  این حقیقت است که اینجا ناپدید شده، یا دروغ است که به مهمانی ما آمده .....


     

دیگر فریاد هم به کمک من نمی آید...هیچ صدایی فراموشی خاطر من را نجوا نکرد .... گل وجودم آنقدر در بیابانی  خشک و بی آب و علف به انتظار باغبانی برای چیدنش نشست که دیگر از وجود آن گل تنها خارهایی بر جای مانده ...حرف های نگفته در گلویم خشکید و هیچ نوایی با من هم صدا نشد تا رازهای تنهایی من را فریاد کند ....آنقدر کسی یادم نکرد که دیگر خودم هم این خود بی کسم را به دست فراموشی سپردم .....

عزیز من ....وقتی که تو از پیش من میری ، با رفتنت تمام دنیامو با خودت می بری..تمام عشقمو از من دور می کنی ...پس به من حق بده از کسی که این کارو با من می کنه دلگیر بشم ...حتی اگه اون کس تو باشی ...ولی با همه اینا ، بازم دلم برای اون کسی که تویی تنگ می شه ....

دوست دارم مهنازم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد