عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

اتصال دستان تو

آمدی و نگاهم به قدمهایت افتاد ....

قدم زدیم با هم در باغهایی که از زیبایی نگاهت به بهشت می ماند ....

شنیدم صدایت را ، که به آواز پرندگان مهاجر می ماند ...

رسیدم به هر آنچه که می باید ....

آه .... چه زود تمام شد .....

چه زود آرزوهایم را از من گرفتی ....

کاش هیچ گاه اتصال دستانت از من قطع نمی شد ......


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد