عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

این بود جواب همه اون عاشقانه ها؟!!!!

با توام خدا..از کشیدن کوتاه ترین نفس هایم هم سیر شده ام..

وقتی همه ی وجودت..همه ی همه ی آنچه تو را ساخته..از رگ و پی و گوشت و نگاه و روح..حضور کسی را می طلبد که می گوید فراموشم کن..که قرار است از زندگی ات کم شود..وقتی می بینی همه ی دوست داشتنی هایت دارند می روند از دست و کاری از دستان کوچکت بر نمیاید و التماس کردن هایت به گوش هیچ کس نمی رسد..وقتی زورت نمی رسد به دنیا..دنیای لعنتی .. دیگر فرقی نمی کند تو همان دختر مو خرمایی دوست داشتنی صبور دل نازک باشی یا من پسری که عشق اول و آخرش شدی و دنیا و آخرتش فدای تو.آخر ترک کردن درد دارد...ترک شدن دردتر...



 

بماند روزی چند بار لعنت می فرستی به خودتان! به او که خواسته دمِ دمِ مردن زندگی کنی...به او که گرفته خودش را از تو...روزی هزار بار پشیمان میشوی..هزار بار میمیری..آدمی که دارد ترک می کند راه زیاد می رود..حتی راه هایی که ماشین خور است اصلا!! یکهو هر چه دم دست بیاید تن می کند میزند بیرون...های های میزند و کاری ندارد چه کسی نگاهش می کند..فقط می ترکاند این بغض سرکش را که تمام روز سعی می کند قورت دهد! آدمی که دارد ترک می کند زیاد می میرد..اما همه فکر می کنند همین که زنده است خب..جای شکرش باقی است! دست به حماقت نزده هنوز...که حماقت همان کار درستی است که باید بکند! آخر کسی که ترک شده گناه دارد..استخوان هایش درد می کند..چشم هایش درد می کند..مجبور است ادامه دهد..مجبور است زندگی کند..مجبور است الکی بخندد لعنتی! دلش می خواهد کیفش را بر دارد تویش را پر از نوشته هایش کند برود جایی که بشود مرد...برود بمیرد...نگویید همه چیز درست می شود...نگویید زمان لازم است نگویید یادش کم رنگ می شود کم کم..لعنت بهتان نگویید یادش کم رنگ می شود!همیشه که هر کس از دیده برفت از دل نمیرود...گاهی در دل میماند....در یاد میماند....در خاطره میماند.....میماند....میماند..هی رنگ می گیرد پر رنگ می شود لامصب..خاطراتش در می رود لا به لای زندگی...می شود خود زندگی....نمی فهمید!شما را به خدا فقط یادآوری نکنید دارد اشتباه میکند..که اشتباه کرده است هر روز..نصیحت نکنید..بگذارید بمیرد..ولش کنید!!!!! بعد نوشت:.شاید اگر چشم هایت با آن نگاه عمیق دردناک بودنند یا دست هایت که تنها لحظه ای دور موهایم بپیچند و مرا محکم در آغوش بکشد آرام تر می شدم ...

مامانت که از خداشه برات زن بگیره . فقط کافیه تو لب تر کنی زن میگیره برات. خوشگلشو هم میگیره... این بود جواب همه اون عاشقانه ها؟!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد