عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

خدا یادش رفته استــــــ مرا بکشــــد

با تو شاد و آرام می شوم.من هر روز بارها شماره همراه اولت را میگیرم و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !و من برایش از تو ، از دلتنگی ها ، از اشکهای بیصدا و از بی کسی هایم میگویماما او سر حرفش میماند ؛ لعنت به بخت سیاهم. هوایت که به سرم می زند دیگر در هیچ هوایی، نمی توانم نفس بکشم!عجب نفس گیر است هوایِ بی تو! این آخرین پیامی بود که به خانمی دادم(حالا که رفتهــ ای،ساعتهــــا به این می اندیشم که چرا زنــــده ام هنـــوز؟ مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم؟ خدا یادش رفته استــــــ مرا بکشــــد،یا تــــــو قرار استــــــ برگردی؟!).یـک نـفـر بـا "عُــقـده و حـسـرت و بــغــض" بـه خـواب مـی رود و یـک نــفر بـــا غــرق شـــدن در یــک "آغـــوش" آری ایـــن گــونــه " عـــدالـــت " بـــرقــرار شــده اســـــت . .




 

دیـــدنِ ایـــــن لحظـــه هــا بــاور کُــــن زجـــرآور اســـت ,فلســــفه ی بــودنِ مــــن ...پــوچ اســـت انگــــار !!!آهای تَمــــــوم زندگیــم . . .بی تو تَــــمومِـ زندگیمــ . . . ! نمیــدانم چرا چشمـــهایم میسـوزد...اطرافیانم که مـــــدام غـر میـزنند و میگـــویند: از خیره مانــــدن به صفحه لب تاپ است"ولی آنان چه میـــــدانند عزیــزی مـــرا آنسوی اینترنت جا گذاشـــــته اسـت...کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند، به نام بغض….”عشق گم شده مننبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز تکرارنمی شوند….وتو آنگونه ایفقط همیندلتنگی یعنی اینکه شبا وقتی چراغ اتاق رو خاموش کردی و تنها شدی، یاد شبایی بیفتی که تا نصف شب به هم اس میدادین اما حالا مجبوری زل بزنی به گوشی و آخرش با بغض بخوابی.... یعنی هر وقت شب که بیدار شدی، موبایلت رو نگاه کنی شاید اس داده باشه یعنی بدونی دیگه مال تو نیست اما بازم دوسش داشته باشی...یه وقتایی لازمه یکی “کنارت” باشه! کاری نکنه‌ و حرفی نزنه ها! فقط باشه…!!!فقط یکبار میتوان عاشق شد بار دوم دیگر خبری از جنسِ اصل نیست . . .یادت باشد به خوابم آمدی بیدارم کنی بِبوسمت! خانمم برای من نوشته که او گفته گذشته ها گذشته تمام قصه هام هوس بود برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود. به هنازم گفتم کاشکی خبر نداشتی دیونه نگاتم یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادان باهاتم.آرام تر بگو دوستت دارم هایت را ...بیا نزدیک تر ..میخواهم صدای گرم نفسهایت دیوانــــه ام کن شاید برای تو  فراوان باشند کسانی که اندازه من دوستت دارند اما برای من ...کم که هیچ !وجود ندارد کسی که اندازه ی "تو "دوستش داشته باشم .دوستت دارم زندگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم همسفر زندگیم،وجود نازنین تو بهانه زیستن است.  تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم، بیش از آنچه تصور کنی. چقـــــــــــــــــــــدر تلخ است بعد از سال ها انتـــــــــــــــــــــظار نیــــــــــــــمه گم شـــــــــــــده ات را کامـــــــــــل بیابی...!!من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی...و محکم در آغوشم بگیری...و شیطنت وار ببوسیم...و من نگذارم!عشق من، بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد...کاش...صدای بعضی ها رو میشد بوسید ....مخصوصا وقتی صدات میکنن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد