عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

نگران نباش مهنازی، ما به هم می رسیم...باور کن حرفم رو!!!

سلام مهنازی
رفتم توی گوگل، داشتم برات جی میل درست می کردم!
دستهام می لرزید!
خنده دار بود کارم، اما سرسختانه همه ی فُرمش رو پر می کردم!
آخه توی مدیریت بلاگ اسکای نوشته بود که اگه می خوای نویسنده ای اضافه کنی باید دعوتش کنی و دعوت کردن هم با ایمیل هستش و تو هم که به جیمیل قبلی سر نمی زدی!!!
می خواستم چندتا شعر از زبون ِ تو بذارم اینجا!

رفتم گوگل که راحت تره، یهو یه فکری به سرم زد!

اد کنم تو رو توی یاهوم و اونجا هم باهات حرف بزنم، اونوخت آی دی خودم رو busy کنم!یه دایره ی قرمز، مثل ِ ورود ممنوع!!!
جیمیل قبول نمی کرد یاهو، یا شایدم من بلد نبودم که اد کنم!
رفتم توی یاهو برات ایمیل درست کنم، بازم کامپیوتر قاطی می کرد!
آره دیگه، قاطی که کنم، اینطوری قاطی میکنم دیگه به همین وبلاگ هم راضی نمیشم، میخوام یه جا پیدا کنم که بیشتر باهات حرف بزنم!!
شاید یه خط گرفتم!!!!!!!!!!!
چه بدونم!
یکی از دوستای بلاگستان وقتی رفیقش فوت کرد، به گوشی ِ خاموشش زنگ میزد و و حرف میزد، داداشش که حرفاش رو می شنوه، غیرتی میشه و میره به مامانه که میگه که فلانی چشه؟بپرس با کی رفیق شده؟؟؟
اینطوری هم مامانش می فهمه که یه دوست پسر داشته که فوت کرده...
اونوخت در عرض شش ماه، یعنی شش ماه بعد از فوت ِ "مثلا" عشقش ، میره و نامزد میکنه...!!
و من رو چقدر عصبانی کرد این حرف زدنهاش در مورد دوست داشتن ِ مثلا عشقش!!!
دروغ چرا؟
گاهی وقتها بهش حسودیم میشه مهنازم
لااقل یه خط ِ خاموش بود که!!!
واقعا بهونه های الکی دارم می گیرم!!!
لااقل یه خاکی بود که
لااقل یه عالم عکسی بود که
لااقل یه عالم خاطره ی قشنگ بود که!!!
.
.
خاطرات ِ من و تو، توی دورا ن ِ عاشقانه گیر کردن و به ازدواج نرسیدن!
که هیجان انگیز بشه که قشنگ تر تر بشه
الانم هست ها ، این خاطره های جوون!
اما همش دورش یه عالم مه و مبهمیه..چون همشون رو خواب دیدم!!!
که من بیام اونجا، بیام خواستگاریت وقتی که رشدم تموم میشد که محرم شیم، که بزرگترا حرف بزنن، که من خجالت بکشم و تو یواشکی به من نگاه کنی که بیای دانشگاه دنبالم که تا شب با تو باشم که نگرانم باشی که از همه ی اینها مهم تر و حیاتی تر برای من : : : " " " که ببینم از زندگیت لذت می بری " " "
که تو سختی ها کنارم باشی، بذاری روی شونه هات راحت گریه کنم، زیر ِ چونه ام رو بگیری و اشکهام رو پاک کنی و بگی همه چیز درست میشه و با اینحالی که از این جمله متنفرم اما از زبون تو شنیدنش یه حال ِ دیگه ای داره!!!
که حرف بزنم باهات، از همه ی این بند حیاتی تر برای من که : : : " " " صدات رو بشنوم " " "

.
که بیای که دستت رو بذاری توی دستم که زیر بارون با هم بدون ِ چتر راه بریم...که تو بخندی به حرکات بچگانه ی من، که وادارت کنم با هم بپریم توی چاله ی آب!!!
که مردم با تعجب نگامون کنن و ما هم بلند بلند بخندیم به اینهمه بچه بازی!!!
..
که توی برف با هم آدم برفی درست کنیم، قلب درست کنیم و نشکنیمش و بذاریم خودش آب بشه و بره، پاک ِ پاک...مثل ِ رفتن تو!!!!!!!!!!!!!
.
.
.
نه که فکر کنی خسته شدم..
من تا آخرش هستم!!
تا ته ِ تهش!!
و من چقدر خوشحال شدم مهنازی، یه نفس ِ عمیق کشیدم انگار که از توی قفس آزادم کردن، آزاد و رها...بیشتر مسئله ی بدش این بود که خانواده مون در جریان بودن، اگه یه دختر بود که همینجوری روی هوا یه حرفی زدم و رفتم، راحت ازش گذر می کردم و اصلا هم اذیت نمیشدم، اما این یکی .. بد بود
به هر حال راحت شدم، و شاید راحت شدی!!
شرایط خانواده یه طوری هست که رفتن به خواستگار بعدی تا 100 سال دیگه ظهور نکنه و من و تو با خیال ِ راحت به عشقبازی هامون برسیم:)
میخوام بهت زنگ بزنم، به شماره ی خاموش خانمم..!!
لااقل زحمتش از آی دی درست کردن کمتره!!!!!!
.
.
بهم نگی دیوونه ها، من مطمئنم وقتی که دارم حرف میزنم تو همون دور و برمی و به حرفهام گوش میدی...من میتونم حِست کنم حتی الان که دارم تایپ میکنم میدونم که کنارم نشستی و داری حرفهام رو می خونی!!!
.
.
می بینی نفس کشیدن بی تو چقدر سخته؟
میدونم بدون ِ من برات توی خونه سخته!
اما، نگران نباش مهنازی، ما به هم می رسیم...باور کن حرفم رو!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد