عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

با هر کی که میخوام ازدواج کنم؟؟؟

سلام مهنازی
خجالت نمیکشی تو؟
آخه به تو هم میگن معشوق؟؟؟:(

یکی رو که شبیه ِ خودت بود رو فرستادی توی خوابم، که بگه بهم از طرف ِ تو..که تو دیگه دوستم نداری و من با هر کی که میخوام ازدواج کنم؟؟؟بعدشم اون دختره  ی ... ِ توی دانشگاه ادامه ی خوابم باشه، که بنده متوجه باشم که شما این دختره رو به من معرفی کردین؟؟

بعدشم، اونوخت خودت رو ببینم، توی خونه تون، در حال ِ خوردن چای هستین و غمگینین....اونوخت من چی رو باور کنم...وقتی که به من میگی دوستم نداری باید خوشحال شی، اگه واقعا نداری، اگه واقعا نداری پاشی بری بغل ِ اون ِ چشم مشکی و طناز، که از دست ِ این پسر آسمان جول راحت شدم...که دیگه مزاحمم نمیشه با اون گریه هاش...:(...برای چی ناراحتی هان؟برای چی؟؟؟
دوست داشتم الان جلوم بودی، همین جا جلوی روم..که من هی محکم مُشت میزدم به سینه ات، که چرا؟
آخه تو پیش ِ خودت چه فکری کردی دختر؟
بذار خیالت رو راحت کنم،حتی اگه دوستم نداشته باشی...حتی اگه اون دنیا هم تنها بمونم، باور کن پای ِ این عشق می مونم...تا آخرین توانم..می مونم، می مونم، می مونم...
خدایا تو یه چیزی بهش بگو؟
نگاه با من چیکار میکنه؟؟؟دوستم نداره، پاشه بیاد بگه، چرا پیغوم پسغوم می فرسته؟
حالا چرا....آخ قلبم...آخ....:(((((
حالا حتما میخوای بعد از 1 سال دوباره بیای بگی، باید فکر کنم، یا نه...دوستت ندارم..جدی جدی دوستت ندارم...:|
بعد اومدی خوابم گفتی دوسم داری ولی...
بعد دیشب اومدی میگی...دوسم نداری...
حالا بعد از ....؟
چند سال دیگه حرف دلتون رو می شنوم شاهزاده ی بهشتی...:(((
زور که نیست...:(، باور کن نمیخوام مثل ِ بقیه  ی آدمها، جلوی راهت رو بگیرم، یا ناراحتت کنم...به خداوندی خدا، که خودش خوب میدونه...خوشبختی تو ، آرزوی منه، دوست دارم بخندی، دوست دارم شاد باشی، دوست دارم که شاد، آزاد و رها باشی....حتی اگه پیش ِ اون حوری قشنگت باشی...خوش باشی عزیزم...باور کن راستش رو میگم....:|...منم پای عشق می مونم، پای ِ عشقی که به تو دارم می مونم.....دیگه هم مزاحمت نمیشم، این وبلاگ رو هم ، میذارم واسه ی حرفام با خُدا مزاحمت نمیشم...مزاحم ِ زندگی ِ سبزت توی بهشت....
آه...........
حالا هی هر روز میای به خوابم، میای میشینی توی خونه، یه چایی شاید می خوری، مثل ِ این مهمونای غریبه، میذاری میری...اینجا خونه ی تو هم هست، خونه ی من، خونه ی تو هم هست....:|
یادت رفته اون شبها که می اومدی به خوابم، من رو در آغوش می گرفتی....:|
2 ماهی می گذره که .... حتی یه بار .. . ..
ازم دلگیری...میدونم، خوبشم می دونم....:|
اگه دست ِ خودم بود....که...اذیتت نمیکردم...نمیخوام یه خار به پات بره....:(
حالا که پیش اونی...نمیخوام اون جا هم اذیت شی....
دوستت دارم، میخوام که این رو خوب بفهمی و اینکه این دوست داشتن، 1 ساله که جوونه زده و رُشد کرده و الان یه درختیه واسه ِ خودش...میخوای بری ، برو..اما تیشه به ریشه ی این درخت نزن، خودم بهش آب میدم، نگهش میدارم...:|
مهنازی...گل ِ محمدی من..............به خُدا می سپارمت...اصلا نمیخواستم اینهمه سال اذیتت کنم، اما دوستت دارم، اونقدری که نمیتونی درکش کنی...
این بغضم روی دستهام تأثیر گذاشته، چیکار کنم؟عجیب غریبم...بُغضم دستام رو می لرزونه....:|
هر چقدر دوست داری سرد شو، اما مطمئنم که دوستم داری....چون غمگینی....:|
دوستت دارم و دوسم داری...مطمئنم، من مطمئـــــــــــــــــنم!!!!!!!!
و بازم برات نامه می نویسم، به قول مریم حیدرزاده، میتونی پاره شون کنی، نخونیشون، یا باهاشون موشک درست کنی...یا قایق...هر کاری دوست داری باهاشون بکن، ولی من برات می نویسم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد