عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

هم حسی با دستمال کاغذی مستعمل اما دور ننداخته شده

عنوان، گویای تمام انزجار و حقارت منه.و همچنان نمیدونم کی و کجای راه قراره تصمیم بگیرم که برگردم !و همچنان نمیدونم چقدر غرور من ظرفیت له شدن داره.ته چاه حماقتم پیدا نیست! هر بار فکر میکنم دیگه ته تهش بودم.اما دوباره یه اتفاق باعث میشه بفهمم که نه خیر.حتی وسطاشم نبودم.و دوباره تصمیم به سقوط کردن میگیرم.

"تنها" بمان..تنهایی پاک است..اینجا آدم ها "تن"ها داده اند تا تنها نمانند....



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد