تو هم مثل ِ همیشه جات خالیه...تا من رو اینهمه شاد و خوشحال ببینی...اینهمه کنار اومده با همه ی مشکلاتش...:)...اما نه... من رو ببخش فرشته ی آسمونیم..اشتباه کردم..تو اصلا جات خالی نیست..چون پیشم هستی...و این روزهای من رو می بینی و اون لبخند ِ همیشگی ....
میای کنارم و من داغی ِ
وجودت رو کنارم حس میکنم...و چه شیرینه..بودنت...
حتی اگه
تمام آدمهای دنیا روی من اسم ِ دیوونه و مجنون رو بذارن...باز هم دوست دارم
فریاااد بزنم که آره...من فرشته ام رو حس میکنم و گاهی اوقات هم اونقدر تصورش
میکنم که فکر میکنم دیدمش و باهاش حرف زدم و جوابم رو داده...
خواهرزاده
ام میگفت گلهای محمدی ِ تموم باغچه باز
دوباره با بهار.. شِکفتن و من همیشه بوشون میکردم...مست میشدم....مست میشدم از این بوی خوش...که بوی عشقمونه و بوی توئه...
و بوی منم
هست...انگار...
دانی از
زندگی چه میخواهم؟ من تو باشم...پای تا سر
تو... زندگی گر هزار باره بود..بار ِ
دیگر تو..بار ِ دیگر تو..:) این رو فروغ فرخزاد گفته...
داشتم
برای دوستم میخوندم...با اینحالی که خودش هم نامزد کرده بود.. گفتش:"دیگه هیچکس نیست
که یکی رو اینطوری دوست داشته باشه..."
من فقط
لبخند زدم...:|..ناراحت شدم از اینکه نمی بینه و نامزدش رو اینهمه دوست نداره که
بگه دوست دارم "تو" باشم... و خوشحال که من تو رو اینقدر دوست
دارم...:)
صدای چیک
چیکِ بارون میاد مهنازم...نمیدونم خونه شما هم بارون میباره یا نه...اما دوست
دارم...من و تو زیر بارون تا بی نهایت قدم بزنیم و سرم روی شونه هات باشه...آخیش...
و من از
اینهمه عشق و احساس گریه کنم و تو ... دلداریم بدی....آهی... دوستت دارم مهنازم...اونقدر
که خودمم نمیدونم چقدر...:)