عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

به حضرت عیسی احتیاج دارم...

سلام بهونه ی قشنگ من برای عشق..برای مهربونی، دانشگاه، آروزها..رویاها و زندگیم...
باز هم به حضرت عیسی احتیاج دارم...کسی اون آقایی که نورانی هستش و موهای بور و ریش بوری داره رو ندیده؟؟؟
شنیدم زنده ست و معجزه اش هم زنده کردن مردگانه...میشه یکی خبرش کنه...من دارم

بدون عشقم، هر ثانیه می میرم و زنده میشم...میخوام که برام زنده اش کنه...اون..عشق بینمون که  آسمونی شده...:|..من اجازه ندارم برم پیشش تا خُدا نخواد...:(...کسی ندیده اون آقا رو؟؟؟
آخه تو کجایی؟؟که هر دیو بی و سر و پایی به خودش اجازه میده وارد رویاهای شبونه ام بشه و من رو کلی بترسونه...همه ی زنان قصه ها، فهمیدن که من دور از تو افتادم و همشون میخوان که...آخه تو کجایی؟
آخه تو کجایی که وقتی دیوها توی رویاهام میان...وقتی چشمام رو باز میکنم، محکم در آغوشت بگیرم و بلند گریه کنم و تو آروم بگی:من پیشتم، از چی می ترسی؟؟؟...و من آروم بشم...
باید به کی بگم، باید کجا بگم که قلب یخی من، احتیاج به دارو و درمان نداره، اون با تو خوب میشه...با تو همه ی دردهای من خوب میشه...
کاش تو یه درخت بودی...دوره ی دوریمون فقط دو فصل بود..زمستون و پاییز...بهار و تابستون رو با هم بودیم...و من زیر سایه ی تو به آرامش می رسیدم...
اما حالا  کی میخواد فصل برگ ریزون این جُدایی تموم بشه؟؟کی میخواد دوباره بهار بیاد و وصالمون رو با پرستوهای عاشق جشن بگیریم؟
کی قراره که دستات رو لمس کنم؟
کی قراره توی چشمات زل بزنم و بگم...خیلی خسته ام...
کی میشه دوباره پیشت باشم و پیشم باشی؟
کی میشه نفسهامون با هم برن و بیان؟
کی میشه...نفسهای تو که رفتن، برگردن؟؟
کی میشه قلب یخیم، گرم و داغ بشه؟
یعنی میشه که موهام سفید بشن و بدون تو باشم؟؟امکان نداره...خُدا میدونه که من دوستت دارم، خُدا میدونه که تو دوستم داری...خُدا نمیذاره زیاد از هم جُدا بمونیم...خُدا میدونه که من بدون تو هیچم...خُدا می دونه که ....
مگه نه خُدا؟

مهنازم...یه کاری برام میکنی؟؟.... باز هم میای پیشم...از دست این کابوسها کلافه ام...:(
امروز خیلی وحشتناک قلبم درد میکنه...تا راه میرم درد می گیره..باید استراحت کنم:(...
یهو قلبم تیــــــــــــــــــر کشید:((((
از اینهمه .......
با من بیا ای یار من ای همدم دل پاک من..دریا شد از چشم ترت، این خاک سینه چاک من...نگار این ترانه رو تو به من گفتی:(((
  

مهنازی...دوستت دارم... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد