تو خیالت توی حالت باز
توی کما می مونم
تا وقتی
کنارمی می دونم تا وقتی بهارمی میتونم
دیگه طاقت
دوریتو ندارم دیگه نمیتونم
دیگه
نمیتونم
دیگه
نمیتونم
غربت لحظه
ی خسته راه خنده هامو بسته
کمر گیتار
عشقم زیر بار غم شکسته
شب یلدام
ساکت و سرد حسرت شب خالی از درد
تا که دق
نکرده رویا تو رو جون لحظه برگرد
تو برام
می خوندی...زل زدم بهت...:|...اومدی سمتم...دیوار بینمون رو..فاصله ی بینمون رو ،
لمس کردم...داغ داغ بود...دستات رو گرفتم....نگات کردم...نگات کردم...نگام کردی،
نگام کردییییی..... رسید ترانه به "دیگه
نمیتونم..دیگه نمیتونم...".... دستات رو ول کردم،
چرخیدم و چرخیدم و تو هم چرخ زدی و باز هم ترانه رو زمزمه کردی، برای من خوندیی:(.... رسید "تا که دق نکرده..."دویدم و باز هم
دستایی رو که سمت من دراز کرده بودی رو گرفتم:(..... آخر ترانه هم نزدیک یک
دقیقه دور اتاق چرخ زدم و در آخر... تکیه دادم به دیوار...
نگاه کردم
آخرین جایی که بودی....دیگه ندیدمت...:(...نبودی...رفتی:(
آخ مهنازی،
آخ..عزیزم:( من رو تحمل کن این روزها:(