عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

آرامبخش

سلام بر زیباترین احساسم...
یادت هست؟پیامهای هر روز صبحم را که می نوشتم برایت و هروز با یه اسم میخواندمت و اما الان میگم:دلم قبرستان می خواهد...

اکنون از دلم برایت بگویم...

دلم می خواهد... در صحنه ی تمام خاطراتمان حضور داشته باشم...و تعریف کنم خاطراتمان را...لااقل عکسی به یادگار بگیرم...از آن صندلی مترو که بار اول دیدمت....از آن سنگینی روز اولت...از چاله ای که می خواستم بیفتم توش و حجبت اجازه نداد دستمو بگیری...از خداحافظی های سفر اولم که کلافه شده بودی...از سکوی خانه تان...از آشپزخانه تان.. از وجودت که به آن تکیه کردم...از آن صحبت های یواشکی....از جایی که مرا در آغوش کشیدی..از اتاقی که با هم کلیپ دیدیم..از همان پارکی که شاهد سرخ شدن گونه هایم بود زیر نگاه مهربانت...همان خاطراتی که شاید آنقدر که به من وفادار هستی، به او هم باشی...

دوست دارم باز نبودنت را به سوگ بنشینم...تسلیت جمع کنم و فاتحه...خُرما پخش کنم..سوم و هفتم و چهلم و سال بگیرم برای نبودنت... دوست دارم برای نبودنت سیاه بپوشم..حیف که شال سیاهم چند روزی ست که پاره شده است...دیدی همانند مجنون بیابانگرد و آواره لباسهای سیاهم پاره پاره شدند...؟دوست دارم پنجشنبه ها با مهنازی صحبت کنم...دوست دارم .... به خودم خبر نبودنت را بدهم و همانند بیوه زنان فریاد بزنم که چرا؟؟؟و بعد چند دقیقه ای از دنیای مادی خارج شوم و وقتی برگشتم همه بالای سرم باشند که تو را چه شده است؟؟و من همانند فراموش کنندگان بگویم:مگر اتفاق ناگواری افتاده است؟؟
براستی مرا چه شده است؟؟
چون تو از بهشتی، چون تو پاکی..تو را دوست دارم تا بینهایت...یاد تو، در ذهنم همانند آرامبخش قوی ای ست که مانندش در دنیا نیست...این آرامبخش را از من نگیر...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد