عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

آخر هفته های زجرآوره قاسم

بدترین روزای این ایام که به حدی زجرآوره که می تونم براش تعبیر جهنم خدا رو به کار ببرم

زمان هایی که میتونم بگم دنیام شده آخرت یزید

عصرهای 4شنبه روزی بود که خانم جانم می تونست مهرش رو مهمانم کنه

یا 5 شنبه ها که تو ماه 2روز مال من بود

باورش برا کسی که اینقدر مهر انسانی رو تجربه نکرده بسیار سخت خواهد بود

این روزها فقط به این امید می نویسم که مهنازم شاید قدم بذاره رو دیدگان پر گناهم و بخونه درد نوشته هام رو

وقتی غروب 4شنبه می شه قلبم به تپش می افته که نکنه این 5شنبه بره سر کار و وای 5شنبه ها که یقینا تا شنبه دسترسی به اینترنت نداره دیگه تا شنبه بشه و بیاد که حال و روزم غیر قابل نگارشه

چون امیدی ندارم که مطالبم خونده بشه

مهنازم می بینی همه می گن دنیات چقدر کوچیکه

خبر ندارن که دین و دنیای منی عزیزم

دوست دارم از صمیم قلبم